30. فروردين 1393 - 7:51   |   کد مطلب: 10366
زن لُر، الهه زندگی و هنر/ معنی دآ در فارسی و لری
شاید به همین دلیل بود که دو قوم «لُر » و « کُرد» بعنوان دو نژاد اصیل آریائی، نام آفریننده و عزیز زمینی خود در فرهنگشان را نیز به گونه ای زیباتر از زبان فارسی، ادا و تلفّظ نمودند و به این «عزیزترین آفریننده زمینی شان »نام « دالکه» دادند.

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی بهارانه،شبکه اطلاع رسانی دانا به نقل از بسیج عشایری نوشت: بمنظور تقدیر و تشریح نقش زن در لرستان تلاش کردیم تا از دریچه ای هر چند کوچک، با همدیگر نگاهی گذرا بیاندازیم، به گوشه ای از نقش شیر زنان لرستانی ای که در مراحل رشد در عرصه های مختلف زندگی شان ( زمان دختری، همسری و مادری ) همواره معرّف و دارنده سه ویژگی یک ایزدبانوی نمونه زندگی بوده اند:

 

- دخترانی شجاع و پاکدامن

- همسرانی صمیمی وغمخوار

- مادرانی دلسوز و فداکار

 

بدلیل اهمیت و اولویت نقش کلیدی مادر بعنوان فرشته ای آسمانی در کلیه فرهنگها، نگاهی به کلمه دآ (مادر ) در گویش لُری، بعنوان مدخلی جهت ارائه این هدیه فرهنگی بمناسبت روز زن و مادر و همچنین طرح و اثبات این ادعا که «زن لُر الهه هنر و زندگی » است، برگزیده شده است:

 

معنی دآ (مادر) در فارسی و لُری

در گویش لری (و همچنین زبان کُردی ) مادر را با دو کلمه  زیبای «دآ »(DA) و «دالکه »(DALEKA) صدا می زنند.

 

در زبان فارسی به نقل از لغتنامه دهخدا و فرهنگ ایران باستان پورداود (جلد اول صفحات ۵۷و ۷۱ و ۷۴)، کلمه «دا » را در فرس هخامنشی و اوستا ریشه ای از فعل بخشیدن، دادن، آفریدن و ساختن خوانده اند که از آن واژه های بسیاری از جمله «دی » مشتق شده است. «دی » که در گویش کهگیلویه و بویر احمدی (DEI) به معنی مادر است، هم نام اولین ماه زمستان و هم نام فرشته ای است که امور و مصالح دی ماه را بعهده دارد، برهان قاطع در معنی «دی » آورده است:

 

«دی در اوستا DADHVA یا DATHUSH به معنای آفریننده، دادار و آفریدگار است و غالبا صفت اهورامزداست و آن از مصدر DA (دا) به معنای دادن و آفریدن است ».

 

نام «دا» (آفریدگار)  در زبان هند و اروپائی به گونه «دئو» ( آفریدگار ) آمده است که بعدها این نام در نزد ایرانیان به «دیو» (موجود خیالی و افسانه ای ) تبدیل شد، زیرا «دیویسنا » که به معنای پرستنده دیو و پیرو کیش باطل است، در مقابل «مزدیسنا » که به معنای پرستنده مزداست قرار می گیرد. با گذشت زمان از نام « دیو » واژه هائی چون: دیوار، دیواره، دیو باد، دیو زاد، دیو سار، دیوانه، دیوانگی، دیوان، و...بدست آمد.

 

در زبان پهلوی « دا » به معنی بخشیدن و دادن و «داتیه » DATIH به معنی آفریدگی و داتار DATAR  (دادار) به معنی آفریننده و خدای عز و جل است.

 

در زبان سومری نیز DATAR پدید آورنده جهان و DUA بناء و DUDAN بنا کننده و « دادا» نام « ملکه الهه » گفته شده است.

 

در زبان عبری DUTIUT به معنی دیندار و مومن بودن و « دات » (اسم مونث ) به معنی شریعت، فرمان و قانون می باشد. واژه « دات » در پهلوی به معنی آفریننده، هنوز هم در پسوند نام هائی چون، مهرداد (میثردات) و خرداد (هئوروتات) و مرداد(امرتات) پابرجاست.

 

نام مزدا (MAZ + DA) که در اوستا بمعنی آفریدگار و خالق بزرگ هستی است از دو بخش MAZ یا MAS به معنی بزرگ و مهتر و دا (DA) آفریننده و خالق، گرفته شده است.

 

پسوند «دا» در نام های «خدا» و «مزدا» و پیشوند «دا» در نام « دادار» (آفریدگار) نمی تواند بی ارتباط با نام «دآ» (مادر در لرستان ) و «دا» به معنای دادن و بخشیدن و آفریدن باشد و به تعبیری، به نظر می رسد که پیش از بوجود آمدن آیین مزدیسنا، نام خدای آریائیان  «دا» یا «دئو» بوده و زرتشت، خداوند متعال را، با مقام و صفت والاتر و عالی تری به جهانیان معرفی کرد.

 

شاید به همین دلیل بود که دو قوم «لُر » و « کُرد» بعنوان دو نژاد اصیل آریائی، نام آفریننده و عزیز زمینی خود در فرهنگشان را نیز به گونه ای زیباتر از زبان فارسی، ادا و تلفّظ نمودند و  به این «عزیزترین آفریننده زمینی شان »نام « دالکه» دادند.

 

پسوند « لِکه » (LEKA) در نام « دالکه» هم بعنوان عزیز شمردن مادر و جایگاه آن در قلب  آدمی به کار می رود و هم حکم پسوند « ک » در فارسی را دارد. چون پسرکم (پسر کوچک و عزیز من ) و دخترکم (دختر کوچک و عزیز من) و بالاخره دالکم=مادر و آفریننده کوچک و عزیز من، در مقایسه با دآ و آفریدگار و  دادار بزرگ.

 

نگاهی به متن لری و معنی فارسی شعر و همچنین تماشای نماهنگ بسیار زیبای لری « دالکه » با صدای زیبای فرج علیپور، زمینه درک معانی و جایگاه والای واژه «دآ » و « دالکه » در ادبیات لری، قبل از پرداختن به بخش دوم این مقاله در اثبات، جایگاه زن و مادر لُر بعنوان « الهه زندگی و هنر» و « فرشته ای آسمانی » را هموارتر خواهد کرد:

 

دالکه دآ نازارم ای فرشته آسمونی

(مادر عزیزم ای نازنینم، ای فرشته آسمونی)

 

گوتَنَه که زیر پاتَه او بهشته جاودونی

(گفته اند که زیر پاهایت است آن بهشت جاودانی )

 

نمی اَم و دارِ دُونیا یه تالی دِ گیسِ اِسبیت

(یک تار موی سفیدت را به تمام دنیا نمی دهم )

 

ار دِ مه تو جوو بِحایی، جون شیرینم مییم سیت

(اگر از من جان بخواهی جان شیرینم را برایت می دهم )

 

چنی شُویاکه نوحووفتی نشسی وه پا گووارم

(چه شب ها که به پای گهواره ام بیدار نشستی )

 

دالکم چشیات، هم آسمون و هم آسارم

(مادر عزیزم چشمهایت هم آسمان و هم ستاره ام است  )

 

ار که سوزم و ار که گرمم

(اگر که سبزم و اگر گه گرمم )

 

گرمی دسه تو دارم

(گرمی دست ترا دارم )

 

تو اوفتو لو بونم وا تو خوشه روزگارم

(تو آفتاب لب بام منی و با تو روزگارم شاد است  )

 

ار که سوزم و ار بهارم، هر چه دارم دِ تو دارم

(اگر که سبزم و بهارم هر چه دارم از تو دارم )

 

انتهای پیام/خ