به گزارش بهارانه به نقل از رهیاب نیوز این روزها که چشم آبی ها برای رسیدن به بازار ایران لحظه شماری می کنند مناسب دیدیم دقایقی را با کسانی سپری کنیم که زخم دواناپذیر این این هیولاهای خوش خط و خال بر دوش می کشند.
جانبازان شیمیایی قربانیان سلاح های غیرمتعارفی هستند که غربی ها در اختیار بعثی ها قرار دادند و هیچگاه نسبت به اقدامات خونبار خود اظهار پشیمانی نکردند.
محمد محمد زاده جانباز 50 درصد اهوازی یکی از این هزاران قربانی است که دقایقی را با خاطرات او سپری کردیم:
*از ابتدا ساکن اهواز بودم چون جنگ شروع شد در میدان های جنگ حضور پیدا کردم البته خواست خدا بود که در منطقه جنگی باشم و تا پایان جنگ هم اگر زنده ماندم خواست خداوند بوده است در عملیات های مختلف حضور داشتم و مجروحیت هایم در چند دوره بوده است ، اولین بار در جبهه دهلاویه 15 روز بعد از شهادت دکتر چمران در یکی از خطوط جبهه دهلاویه که مربوط به جنگ های نامنظم چمران بود مجروح شدم،بعد از مداوا و چند ماهی که در خانه بودم دوباره وارد جبهه شدم وبه خواست خدا از عملیات بیت المقدس تا پایان جنگ وارد عملیات ها شدم.
*در رابطه با شیمیایی شدن باید عرض کنم که دوبار در معرض گاز های شیمیایی قرار گرفتم ، اولین بار که دچار گاز شیمیایی شدم عملیات والفجر 8 در بهمن ماه سال 1364 بود که از شرق شهرستان آبادان و منطقه فاو این عملیات صورت گرفت ، عراقی ها به صورت گسترده گاز های شیمیایی را که در کنار سایر تسلیحات قرار داشتند استفاده کردند،حتی شهر آبادان را با گلوله های توپ و خمپاره های حاوی گاز های شیمیایی مورد اصابت قرار دادند ،تقریبا کل منطقه آلوده شده بود.
*حین عملیات تمام آن منطقه راعراقی ها بمباران شیمیایی کردند و تمام فضا آلوده شده بود گازی در آنجا پخش شده بود، بوی شدیدی به مشام می رسید شبیه بوی سیر بود که بر اساس اطلاعاتی که داشتیم خبر از عامل خردل می داد.
*استنشاق گاز خردل عوارضی برای ما در پی داشت ، البته بچه های تدارکات در صدد آوردن ماسک و تجهیزات بودند ولی قبل از اینکه به دست ما برسد من و حدود 10 نفر از بچه ها که با هم بودیم آلوده شدیم ، اولین کاری هم که انجام دادیم بر اساس آموزش هایی که دیده بودیم رفتن به حمامی بود که به صورت موقتی توسط بچه های پشتیبانی در ایستگاه 6 بنا شده بود، بچه ها با آب مخصوصی که برای رفع آلودگی شیمیایی بود استحمام کردند.
* چون فکر می کردم اتفاقی نیفتاده آن حمام را انجام ندادم که رفع آلودگی بشود.بچه ها روی پوستشان تاول زده بود که به اهواز منتقل شدند ولی من ماندم تا اینکه صبح متوجه شدم روی سرم و دستهام تاول زده و سریع به حمام شیمیایی ها رفتم و اقدامات اولیه را انجام دادند و به اهواز اعزام شدم ،در اهواز هم یک بیمارستان صحرایی برای مجروحین شیمیایی راه افتاده بود که 4 سوله بود در هر سوله حدود 1000 نفر جا می شد و درمان های اولیه را انجام می دادند.
* سه روز در بیمارستان بستری بودم و آمپول هایی تزریق می کردند که بسیار تهوع آور بود تا بتوانند با استفراغ مقدار زیادی از ماده شیمیایی بیرون بیاورند و بدن آسیب کمتری ببیند .
*بعد از ترخیص ، مدت کوتاهی در منزل استراحت کردم و به ظاهر خوب شدم ولی عوارضش به مرور خودش را نشان داد، یک سال بعد اولین عارضه را احساس کردم، فشاری به چشمانم می آمد و نور معمولی باعث آزار من می شد .
*در عملیات کربلای 5 هم شیمیایی شدم که دوباره توسط گاز خردل بود ولی این بار به علت نصب ماسک آسیبم کمتر بود و آسیب اصلی مربوط به عملیات والفجر 8 به من وارد شد.
*حدودا روزی 1000 نفر شیمیایی می شدند در آن زمان ما چند مشکل داشتیم ، یکی اینکه عمق فاجعه مشخص نبود یعنی ما پزشک خاص این مشکل را نداشتیم ، دومین مسئله این بود که درمان کاملی هم بلد نبودیم و سومین مسئله این که آیا این تجهیزاتی که استفاده می کنیم واقعا ایمن هستند؟ و مارا حفظ می کنند از آسیب ها؟
*تازه چند سال بعد از جنگ طبق آزمایشاتی که صورت گرفت ، دربحث ضد شیمیایی توانمندی پیدا کردیم و مشخص شد ماسک هایی که مخصوصا از آلمان وارد کردیم و فیلترهای آلمانی هیچ اثری نداشته و غیر استاندارد بودند و عمدا آلمان ها این تجهیزات را به ایران می فروختند در واقع رزمنده ها از وسایلی استفاده می کردند که تا حدود زیادی گاز ها رو منتقل می کردند.
*عراق گازهای مختلفی استفاده می کرد. بچه های شیمیایی که زنده ماندند به گاز خردل شیمیایی شدند. و عارضه اش حدود 20 تا 30 سال می ماند و عوارض گوناگونی دارد مثل کوچک شدن شش ها و از بین رفتن کبد و گاهی منجر به مرگ می شود،گاز اعصاب و خون معمولا بین 1تا2 روز منجر به مرگ می شد.
* کسانی که الان زنده هستند گاز خردل استنشاق کردند ، بعد از جنگ پزشکان زیادی روی این قضیه کار کردند ولی متاسفانه هیچ کشور غربی با ایران همکاری نکرد، از آن تآسف بارتر این که در دولت سازندگی هاشمی رفسنجانی از کشور های اروپایی و شرکت هایشان بنا بود شکایت هایی صورت بگیرد و قرار بود محاکمه شوند ولی اواخر دوره ریاست جمهوری آقای هاشمی تمام این مسائل را کنار گذاشتند و عملا دولت از پیگیری حق جانبازان شیمیایی طفره رفت و با توجه به همکاری هایی که دولت سازندگی با آلمانی ها داشت به فراموشی سپرده شد.
* دومین عارضه ی من از مواد شیمیایی عارضه پوستی بود که بیشتر خارش و سوزش بود که یک سالی درگیرش بودم و سومین عارضه ، عارضه تنفسی بود که به مرور به حساسیت سرما و گرما دچار شدم الان آب و هوای خوزستان به گونه ای است که با گرما و سرمای شدید تشدید می شود.
* همیشه پیگیر درمان بودم با همه احترامی که برای پزشکان قائلم ولی متاسفانه به پزشک هایی که مراجعه میک ردم و بنیاد شهید وجانبازان معرفی می کرد فقط دوره دیده بودند و تخصص در رابطه با شیمیایی نداشتند تنها چیزی که تجویز می کردند ، اسپری هایی بود که باز از آلمان خریداری شده بود که خیلی جاها وضعیت بدتر می شد.
*با اینکه آلمان ها و کشور های اروپایی گازها را به صدام داده بودند ، ما پادزهر را از خودشان می خواستیم که البته نمی دادند و مدام بدین وسیله ما را با داروهای مختلف تست می کردند،کار به جایی رسید که من از سال 70 به بعد به هیچ عنوان از داروها استفاده نمی کردم و اصلا به پزشکانی که بنیاد معرفی می کرد مراجعه نمی کردم و کم کم با پزشک های طب سنتی آشنا شدم.
*البته عوارض شیمیایی شدت و ضعف دارد و دوره ای است مثلا یک سال درگیر یک عارضه می شود و خوب می شود ولی عارضه دیگری بروز می کند، حدود سه سال تشنج داشتم بین سال 75تا 78 و کل روز سرفه شدید داشتم به طوری که بدن گرم می شد و هیچ راهکاری برای کاهش عارضه وجود نداشت و این سه سال خانه نشین شدم حتی دانشگاه چمران قبول شده بودم و ترم دو بودم که نتوانستم به خاطر این عارضه ها به دانشگاه بروم. شدت بیماری ام به گونه ای بود که همسرم از سرفه هایم به وحشت می افتاد.
* فیلم هایی که در مورد شیمیایی ها پخش می کنند غیر واقعی هستندو بسیار وحشتناک نشان می دهند.در حوضه فرهنگ هم متاسفانه ظلم شد به بچه های شیمیایی و این عوارض را در فیلم ها مسری و موروثی جلوه دادند که به هیچ وجه اینگونه نیست و تنها شخصی که دچار شیمیایی شده عوارضش را به دوش می کشد.
*دوستانی داشتم که طی این سال ها پزشک شده بودند و در کنارش طب سنتی هم خوانده بودند و اصرار براین داشتند که به آن ها مراجعه کنیم و به وسیله طب سنتی و دارو های گیاهی تا حدودی عوارض را کاهش دهند، خلاصه قبول کردم و مراجعه کردم به دوستان پزشکم با طب سنتی و سفارشاتی که داشتند مثلا کنار وسایل دود زا نباشیم کنار آمدیم.
*تا حدودی سرفه هایم کمتر شد ولی باز هم این سرفه ها را به همراه دارم، هر چند ماه یک بار بیشتر می شود و دوباره مدتی کاهش پیدا میکند ولی در کل به یادگار مانده اند.
* یک عارضه دیگر بچه ها شیمیایی تنگی نای و مری وتنگی بینی است سه سالی هست که به تنگی بینی دچار شدم که بینیم آرام آرام تنگ می شود و پزشکان هیچ کاری از دستشان بر نیامده است.
* حالم بعد از اینکه به توصیه های طب سنتی عمل کردم خیلی بهتر شد به طوری که دوباره توانستم سال 81 دانشگاه بروم و درس را ادامه در رشته جغرافیا و برنامه ریزی شهری ادامه دهم تا الان که دانشجوی مقطع دکترا هستم .
* خودمان با این اوضاع کنار آمده اییم اما واقعا خانواده جانبازان شیمیایی زجر زیادی کشیده اند و تحمل کرده اند و به رویمان نمی آورند ما هیچ انتظاری نداریم فقط با آلمان و کشورهای مقصر دیگر همکاری نکنند و حق بچه های شیمیایی را بگیرند و حداقل در مجامع بین المللی محکومشان کنند.
* همیشه سر سجاده از خداوند خواستم که در قیامت مقابل مسئولی که جلوی احقاق حقوق بچه های شیمیایی را دوران ریاست جمهورییشان گرفت بایستم
دیدگاه شما