به گزارش بهارانه، امروز حس و حال عجیب و بوی خاصی در شهر بهار پیچیده؛ این حس و حال به مانند روزهای پایانی جنگ هشت ساله است که برخی از رزمندگان سوار بر اتوبوس وارد شهر میشدند و برخی دیگر سوار بر تابوت؛
34 سال است که چشمها به ورود پیکر شهیدان خشک شده و امروز شاهد رجعتی عارفانه از پیکر پاک برخی از این رزمندگان شهید هستم.
چه مادرانی که سوی چشمشان را پای این انتظار رفت و حتی پلاک و استخوانی از فرزندان دلبندشان ندیدند.
بوی شهدا میآید؛ باز این بوی معطر دیار آیت الله شیخ محمد بهاری عطرآگین کرده و بعد از ۳۴ سال تنها استخوانهای از آنان به وطن باز گشته است.
این استخوانها نام و نشانی از خود ندارند اما همه دلهای دریایی مردم آنها را میشناسند؛ بدون نام وارد شهر شدند و برای آنان که انتظار کشیدند و چشمشان حتی به استخوانهای شهدا دیده نشد غبطه میخوریم.
افسوس که چه زود دیر شد؛ برای مادران و پدرانی در چشم انتظاری چشم از جهان فرو بستن و بوی عطرشان را استشمام نکردند.
چه کسی از خاطرش میرود خبر شناسایی جاویدالاثرها را که اشک شوق را به دنبال داشت؛ خوشحالی و ناراحتیهای مادران و پدرانشان را!
دیدگاه شما