4. آذر 1402 - 11:34   |   کد مطلب: 42035
پس از آنکه زخم‌هایش را با نمک مرهم گذاشتند داخل دیگ آب جوش که زیرش آتش روشن بود انداختند و همانجا مشهدش شد. اما آن‌ها که از جسد بی‌جانش نیز وحشت داشتند دیگر اعضایش را مثله کردند و جگر و گوشتش را خوردند.

به گزارش بهارانه؛به نقل از خبرنگار فرهنگی حیات، پدرومادرش اهل روستای آوج شهید آباد قزوین بودند. پدر مبلغ مذهبی بود و احمد در سال ۱۳۴۰ در همدان متولد شد. 
همیشه در فعالیت های مذهبی و انقلابی شرکت می کرد و حتی چندباری توسط ساواک دستگیر شد اما از طریق دوستان نظامی که داشتند از دست آنها نجات پیدا کرد. در آن زمان تقریبا ۱۷ سال داشت. او در دامان مادری پرورش یافته بود که دنباله رو مکتب حضرت زینب (س) بود و همیشه در نبود پدر طوری از فرزندانش مراقبت می کرد که طریق حق را پیشه کنند. 
زمانی که احمد دبیرستانی است و سالهای آخر درسش را سپری می کند با ورود امام خمینی (ره) به ایران مصادف می شود. او که قلبی مالامال از عشق به کشور و امام (ره) دارد، عضو کمیته استقبال از امام و بعد هم وارد تیم حفاظت از ایشان می‌شود تا اینکه مسیله درگیری ها در سنندج پیش می آید و حضرت امام (ره) دستور می دهند نیروهای انقلابی سمت کردستان بروند و آنجا را پاکسازی کنند. 
شهیدی که کومله گوشت تنش را خورد!
شهید احمد وکیلی در اردیبهشت ۵۹ ابتدا باشگاه افسران ارتش را که به اشغال کومله درآمده بود تسخیر می‌کند و بعد هم به سمت زندان مرکزی کردستان می‌رود که در این مسیر ایشان بعد از نبردی دلاورانه، مجروح می‌شود و نهایتاً در مسیر پاکسازی محله به محله به اسارت کومله در می‌آید. 
سالهای پس از اسارت شهید احمد وکیلی برای خانواده بسیار سخت می‌گذرد چون اخبار موثقی نداشتند که بالاخره ایشان توسط کومله یا رژیم بعثی به اسارت درآمده است. همه امید آنها نیز این بود که او به اسارت رژیم بعث درآمده باشد اما چندسال بعد به آنها اطلاع داده می شود که دیگر منتظر نباشید ما همه زندان‌های عراق را بررسی کرده‌ایم، منتظر بازگشت ایشان یا پیکرش نباشید. 
برادر شهید احمد(سعید) وکیلی تعریف می‌کند که: «سال‌های زیادی کسی از سرنوشت برادرم اطلاع نداشت، تا اینکه بعدها لحظات اسارت و شهادت برادرم را از زبان یک اسیر ارتشی که بعد از جنگ آزاد شده بود، درکتاب «شبیخون» خواندیم.ایشان هم در دام دموکرات‌ها افتاده و هم سلولی برادرم بود. جانبازی بالایی داشت. 
او برایم گفت که سعید ۷۵ روز زیر شکنجه بود. ابتدا به هر پایش نعل کوبیدند و به همین ترتیب او را برای آوردن چوب و سنگ به بیگاری بردند. پس از دادگاهی شدن به شکنجه و مرگ محکوم شد. دستش را از بازو بریدند و پس از یک معالجه سطحی با دستگاه‌های برقی تمام صورتش را سوزاندند. سعید وکیلی با استقامتی وصف‌ناپذیر تحمل و مرتب قرآن زمزمه می‌کرد. پس از آنکه زخم‌هایش را با نمک مرهم گذاشتند داخل دیگ آب جوش که زیرش آتش روشن بود انداختند و همانجا مشهدش شد. اما آن‌ها که از جسد بی‌جانش نیز وحشت داشتند دیگر اعضایش را مثله کردند و جگر و گوشتش را خوردند.
تمام این مراحل را سعید وکیلی با استقامتی وصف‌ناپذیر تحمل کرد و لب به سخن باز نکرد. او از ایمانی بسیار بالا برخوردار بود و مرتب قرآن زمزمه می‌کرد. استقامت این جوان آن شقی‌ها را بیشتر جری می‌کرد. سعید را با سنگدلی هر چه تمام‌تر به شهادت رساندند. او در آخرین لحظات زندگی ایثار و گذشت، مروت و مردانگی، استقامت و شجاعت را به تمام ما آموخت و نمودی از عشق و ایمان را جلوه‌گر ساخت.
مزار یادبودی در گلزار شهدای شیخان برای برادرم درنظر گرفتند. توفیقی برای احمد ماست که در جوار میرزای قمی مزار یادبود دارد.»
روح همه شهدای اسلام شاد و یادشان گرامی باد. پیکر پاک و مطهر این شهید بزرگوار در قطعه ۵۰ ردیف ۴۶، شماره ۵ دفن است. وی برادر شهیدان هادی وکیلی مطلق و محمود وکیلی مطلق است . انتهای پیام

دیدگاه شما