18. خرداد 1392 - 7:06   |   کد مطلب: 4643
با عملکرد قانونی شورای نگهبان، برخی از برنامه‌های هاشمی و مشایی خنثی شد و فرصت عملیاتی شدن نیافت.

 

سؤال اینجاست که آیا این دو جریان بعد از این حرکت شورای نگهبان، کاملاً منفعل شدند؟ آیا اینها کاری نمی‌کنند و برنامه‌ای ندارند؟

انتخابات پیش رو فرصتی را برای بازیگردانان انتخابات در جهت برآوردن منویات خود فراهم آورده است تا در فضای ایجادشده، اهداف خود را پیش ببرند. شواهد نشان می دهد که آقایان احمدی‌نژاد و هاشمی نیز، به رغم عدم احراز صلاحیت سعی دارند فضای مورد نظر خود را ایجاد کنند. عباس سلیمی نمین مدیر دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران است که پیرامون موضوع فوق با ایشان به گفت‌وگو نشستیم. مشروح این گفت‌وگو در ادامه خواهد آمد.
به نظر شما، بازی‌گردانان انتخابات چه کسانی هستند و سناریوهای پیش روی آن‌ها چیست؟
در انتخابات این دوره، دو بازی‌گردان مؤثر و توانمند حضور دارند: آقای احمدی‌نژاد و آقای هاشمی رفسنجانی که با رأی شورای محترم نگهبان کنار گذاشته شدند و این نظر قانونی است و باید تابع قانون باشیم.
با عملکرد قانونی شورای نگهبان، برخی از برنامه‌های این دو نفر خنثی شد و فرصت عملیاتی شدن نیافت. سؤال اینجاست که آیا این دو بزرگوار بعد از این حرکت شورای نگهبان کاملاً منفعل شدند؟ آیا این دو کاری نمی‌کنند و برنامه‌ای ندارند؟ من فکر می‌کنم هر یک از این دو، برای تأثیرگذاری بر روند انتخابات، برنامه‌هایی دارند.
برنامه‌های آقای هاشمی چه خواهد بود؟ برداشت من این است که آقای هاشمی، بر خلاف تصور موجود، به جای حمایت از آقایان روحانی یا عارف، قصد حمایت از فردی مانند آقای ولایتی را دارد و عمل ایشان نیز همین را نشان می‌دهد. آقای هاشمی فردی پراگماتیسم است. ایشان اصول‌گرا نیست؛ یعنی اصولی در کارش ندارد. او عمل‌گراست و افراد عمل‌گرا باید بر اساس بینش‌شان مورد ارزیابی قرار بگیرند. او می‌داند که مشکلات پیش‌آمده برای جریان اصلاحات، از طریق آقایان روحانی‌ و عارف حل نمی‌شود و این دو نفر قدرت انجام این کار را ندارند.
ایشان باید این مشکلات را از طریق گزینه‌هایی حل کند که سابقه دارند، با طیف‌های مختلف کار کرده‌اند و برای همه سهمی قائل‌ هستند؛ کسانی که در معادله‌ی قدرت اهل بده‌بستان هستند. دقت کنید که در دوره‌ی وزارت آقای ولایتی، اطرافیان ایشان چه کسانی بودند. آقای ولایتی، هم به رهبری نزدیک است و هم به اطرافیان آقای هاشمی و کارگزاران. آقایان صادق خرازی، ناصری و دیگر اطرافیان آقای ولایتی، وابسته به کارگزاران و طیف‌های سیاسی دیگر بوده‌اند. بنابراین کارنامه‌ی آقای ولایتی کاملاً نشان می‌دهد که می‌تواند گروه‌های مختلفی را به هم پیوند بزند؛ البته به صورت غیراصولی.
آقای هاشمی، بر خلاف تصور موجود، به جای حمایت از آقایان روحانی یا عارف، قصد حمایت از فردی مانند آقای ولایتی را دارد و عمل ایشان نیز همین را نشان می‌دهد
به نظر من، بازی‌گردانی مانند آقای هاشمی، بر خلاف تصوراتی که در ظاهر قضیه است عمل می‌کند و خودِ این موضوع، باعث غفلت مردم می‌شود. به این دلیل، به او بازی‌گردان می‌گویند که طوری عمل می‌کند که کسی نتواند به راحتی دستش را بخواند. در این قضیه هم انصافاً بسیار دقیق عمل کرده‌اند و اگر بازی‌شان به هم نمی‌ریخت، یعنی یا آقای هاشمی به عرصه‌ی انتخابات می‌آمد یا آقای مشایی، به هدف خود می‌رسیدند.
بد نیست متذکر شوم که تردید نکنید هر دو آن‌ها یکی هستند. آقای مشایی از نظر نوع تفکرات دقیقاً مانند آقای هاشمی است و هر دو مکمل هم هستند. مسائل طوری بازی‌گردانی شد که جامعه احساس کند که خطر آقای هاشمی نزدیک است، پس به سمت دولت آقای احمدی‌نژاد برود یا برعکس. امروز جامعه احساس می‌کند که نامزد مورد نظر آقای هاشمی، حسن روحانی است؛ در صورتی که اصلاً این ‌طور نیست و چنین برداشتی بسیار سطحی است.
آقای هاشمی سکوتی را در پیش گرفته است. به نظر شما، برنامه‌ی پشت این سکوت چیست؟ شما این سکوت را این ‌طور تعبیر کردید که ایشان به نحو غیرمستقیم از آقای ولایتی حمایت می‌کند. به نظر شما، این سکوت چه معانی دیگری دارد؟ اصلاً چرا سکوت کرده است؟
به نظر من، همه‌ی ما در عملکرد آقای هاشمی پختگی را دیدیم. این سکوت با هر انگیزه‌ای که بوده است، جای سپاسگزاری دارد، زیرا بر خلاف گذشته، امکان بهره‌برداری دشمن را فراهم نکرده است. اگر از هر سیاست‌مداری، با هر گرایشی، پختگی دیدید، باید از او تشکر کنید؛ زیرا اگر عمل سیاست‌مداران از عمق و تدبیر برخوردار باشد، سطح فکر را در جامعه افزایش می‌دهد و امکان جولان را از دشمن می‌گیرد.
آقای هاشمی قبلاً با آن بی‌تدبیری و نامه‌نگاری به رهبری، واقعاً به دشمن یک امتیاز بالا داد؛ اما تدبیر امروز ایشان قطعاً جایگاه او را در جامعه ترمیم می‌کند و خطای گذشته‌ی ایشان را به نوعی پوشش می‌دهد. چه دوست داشته باشیم و چه دوست نداشته باشیم، این عملکرد آقای هاشمی موقعیت ایشان را تقویت کرد. اگر آقای هاشمی در عرصه‌ی انتخابات می‌آمد، امکان داشت موفق شود، اما دلیل آن «نه به احمدی‌نژاد» بود.
ایشان امروز با این کار، تعداد «نه به احمدی‌نژاد» خودش را افزایش داد. اولین چیزی که آقای هاشمی در این قضیه به دنبال آن است، ترمیم موقعیت خودش در جامعه است و واقعیت این است که او توانست بین اهل نظر به این مهم برسد.
آقای هاشمی در دیدار با اعضای ستاد خود گفته بود: «امید هست در شرایط موجود تصمیم جدی بگیرند و فرصتی به ما و مردم داده شود، خودم هم امیدوار هستم.» این اظهارات به نظر می‌رسد اشاره به حکم حکمتی از سوی رهبری باشد. اگر فرض کنیم که مقام معظم رهبری طبق مصالحی حکم حکومتی را صادر کردند، آیا آقای هاشمی تمکین می‌کند؟
اصلاً محتمل نیست؛ چون حکم حکومتی اساساً منتفی است، تمکین کردن یا نکردن آقای هاشمی مطرح نخواهد شد. این اتفاق نیفتاده است که آقای هاشمی نامه به رهبری بنویسد و از ایشان چنین درخواستی کند. فکر نکنم در آینده هم این اتفاق بیفتد.
به نظر شما، اقدامات احتمالی آقای هاشمی در جهت هم‌افزایی با آقای احمدی‌نژاد چه خواهد بود؟
به نظر من، آقای احمدی‌نژاد تمام شده است. او ممکن بود بتواند با آقای هاشمی تعاملی ایجاد کند و از وزن خود در آن تعامل استفاده نماید؛ اما چون نتوانست دولتش را به نوعی در خود یا در رقیب خود استمرار بخشد، طبیعتاً در معادلات سیاسی، دست‌ کم تا چهار پنج سال آینده، نقش و جایگاه قابل تأملی نخواهد داشت تا بتواند از آن طریق، روی کسی سرمایه‌گذاری کند یا به او وزنی دهد. آنچه آقای احمدی‌نژاد می‌توانست انجام دهد، در این انتخابات بود که به نظر من این موقعیت را از دست داد.
قبلاً اشاره کردید که آقای احمدی‌نژاد یکی دیگر از بازی‌گردانان انتخابات است. بر این اساس، برنامه‌ی پیش روی وی چه خواهد بود؟
بهتر است که بگوییم برنامه‌های آقای مشایی به عنوان القاگر بعضی از مسائل چه خواهد بود. آقای احمدی‌نژاد در ابتدای روی کار آمدن، این ‌طور نشان داد که بیش از دیگران به اصول‌گرایی پایبند است و در آینده نیز مدافع ارزش‌ها و اصول خواهد بود؛ اما امروز ایشان به همراه آقای مشایی درست در نقطه‌ی مقابلِ آن مواضع قرار دارد؛ یعنی به هیچ وجه پررنگ بودن اصول را در جامعه برنمی‌تابد. حلقه‌ی انحراف موقعیت آینده‌ی خود را در تضعیف جایگاه اصول‌گرایی می‌بیند و تصور می‌کند که اگر موقعیت اصول‌گرایی در جامعه تضعیف شود، جایگاهی برای آن‌ها فراهم خواهد شد.
شاید پذیرش و هضم این تحلیل کمی برای جامعه مشکل باشد. به همین دلیل من کد تاریخی می‌دهم. در سال 76 جریانی با مخالفت آقای هاشمی به صحنه آمد، حملاتش را به شدت متوجه آقای هاشمی کرد تا بتواند رأی جامعه را جلب خود کند؛ اما در انتهای دوره‌ی آن‌ها چه اتفاقی افتاد؟ کسانی که با درگیری با آقای هاشمی روی کار آمدند، در انتهای دوره، کاندیدای خود را آقای هاشمی اعلام کردند. یعنی در طول هشت سال، تغییراتی صورت گرفت و آن جریانی که با «نه به آقای هاشمی» روی کار آمده بود، خودش پشت سر آقای هاشمی ایستاد.
اکنون اگر به این تجربیات تاریخی دقت کنید، خواهید پذیرفت که آقای احمدی‌نژاد هم که با «نه به آقای هاشمی» روی کار آمد، در انتهای دوره، کاندیدای خود را آقای هاشمی بداند. باید کمی فکر کنیم تا متوجه شویم در این هشت سال چه اشتراکاتی بین این دو ایجاد شده و چه تغییراتی رخ داده است.
متأسفانه ما به جامعه اطلاع‌رسانی نکرده‌ایم و آن را آگاه نساخته‌ایم؛ اما درست در آستانه‌ی انتخابات، که فضا یک مقدار سردرگم می‌شود، می‌خواهیم به جامعه اطلاعات بدهیم؛ غافل از اینکه جامعه دیگر در این فرصت کوتاه، چندان قدرت هضم ندارد. اگر این قضیه روشن می‌شد، اصلاً بازی آقای احمدی‌نژاد و آقای هاشمی نمی‌توانست مثمر ثمر واقع شود. ما وقتی این مسائل را مطرح کردیم که دیدیم اتفاقات عجیب و غریبی در حال وقوع است. طبیعی است که جامعه را نمی‌توانیم در عرض چند روز آگاه کنیم.
اگر تغییر و تحولات آقای احمدی‌نژاد را، که متأثر از القائات اطرافیانش است، به خوبی به جامعه منعکس می‌کردیم، آن گاه جامعه کاملاً می‌فهمید که ایشان دارد به چه مشی و مرامی نزدیک می‌شود. وقتی ایشان می‌گوید: «من اصول‌گرا نیستم» چه معنایی دارد؟ او در حال حرکت از یک نقطه به نقطه‌ای دیگر است. باید این مسائل را برای جامعه مشخص می‌کردیم که نکردیم.
آقای احمدی‌نژاد بعد از دور شدن از اصول‌گرایی، دشمن یا نقطه‌ی مقابل خودش را فردگرایی یا قانون‌گریزان نمی‌بیند؛ بلکه برعکس، دشمن خودش را اصول می‌بینید، زیرا خودش دچار منیّت شده است و می‌خواهد فردگرایی کند. او همه‌ی مطالبات آقای هاشمی را دارد که در قدرت باقی بماند. همچنین با کسانی که قبلاً آن‌ها را ناسالم می‌دانست، مثل آقای جاسبی و مرتضوی، زدوبند می‌کند. او با زد‌و‌بند با افرادی مانند رحیمی، مشایی و مرتضوی، اصول‌گرایی را تثبیت نمی‌کند؛ بلکه فردگرایی را دنبال می‌کند.
این‌ افراد حاضرند برای رسیدن به منافع خود، از یک فرد تملق کنند. آقای احمدی‌نژاد باید چرخش خودش را در جامعه روشن می‌کرد. به هر دلیلی، در این قضیه کوتاهی کرده‌ایم؛ اما الآن جامعه باید بداند که در این دوره، تمام هم‌و‌غم این بازی‌گردان این است که اصول‌گرایان رأی نیاورند. او هر کدام از کاندیدا‌ها را باید به گونه‌ای خراب کند. تصورش این بود که آقای علی لاریجانی خواهد آمد، آن نوار را پخش کرد. آقای لاریجانی عقل به خرج داد و وارد عرصه‌ی انتخابات نشد؛ اما آقای احمدی‌نژاد برایش برنامه داشت. او قطعاً برای آقای جلیلی، قالیباف و دیگران هم برنامه‌هایی دارد.
حلقه‌ی انحراف موقعیت آینده‌ی خود را در تضعیف جایگاه اصول‌گرایی می‌بیند و تصور می‌کند که اگر موقعیت اصول‌گرایی در جامعه تضعیف شود، جایگاهی برای آن‌ها فراهم خواهد شد.
پس اینکه عده‌ای آقای جلیلی را به جریان انحرافی نسبت می‌دهند، به همین دلیل است؟
بله، آقای جلیلی هم اشتباه می‌کند که موضع شفافی راجع به این قضیه نمی‌گیرد. البته ایشان فردی اخلاقی است، ولی نباید اجازه دهد امر بر جامعه مشتبه گردد و مردم دچار سردرگمی شوند. به نظر من، اینکه اعلام می‌کنند ستاد آقای مشایی از آقای جلیلی حمایت می‌کند، تخریب ایشان است. امکان دارد عده‌ای از افراد شاخص نیز این کار را بکنند، اما من اطلاع دارم که مثلاً ستاد «در امتداد مهر» در حال حمایت از آقای ولایتی است. این ستاد ظاهراً مال آقای مشایی است، اما در واقع برای آقای احمدی‌نژاد است و در سال 84 تشکیل شده است. آن‌ها پیش‌تر اعلام کردند که ما از آقای جلیلی حمایت می‌کنیم، اما بعد از مدتی با آقای ولایتی مذاکراتی کردند. آن‌ها قصد دارند هر کدام از اصول‌گرایان را به یک نحو تخریب کنند.
به نظر من آقای مشایی خیلی جلوتر از آقای هاشمی رفته است. او چون وزنی در مسائل اعتقادی ندارد، سقف تقابلش با اصول‌گرایی خیلی بیشتر است. آقای هاشمی یک فرد روحانی است و سقف تقابلش با اصول‌گرایی خیلی مرتفع نیست؛ اما تعلق مشایی حتی به انقلاب و روحانیت هم چندان پررنگ نیست. بنابراین او و احمدی‌نژاد هرگز اجازه نمی‌دهند یک نامزد اصول‌گرا رأی بیاورد و از این طریق، اصول‌گرایی در جامعه تقویت شود.
منظور من این نیست که جریان اصول‌گرایی به طور کامل در فردی مثل آقای جلیلی یا دیگران منعکس است؛ بلکه همه‌ی حرف این است که جامعه‌ی ما باید پشت سر اصول‌گرایی به عنوان یک معیار ارزشی بایستد. اگر در تعیین مصداق اشتباه کرد، اشکالی ندارد. باید یک فردی را مصداق این جریان پیدا کند و با مبانی اصول‌گرایی مقایسه کند. امکان دارد فردی در مقایسه دچار اشکال شود و فکر کند مثلاً آقای ولایتی یا آقای جلیلی این مصداق است. مهم نیست که او درست یا غلط انتخاب کرده، مهم این است که در انتخاب خود، مبنا داشته باشد. یک عده که به فردمحوری رسیده‌اند، هر نوع مبنایی را علیه خودشان می‌بینند؛ مبنایی که در باور‌های دینی و اصول انقلاب ریشه دارد. آن‌ها می‌خواهند این مبنا را تخریب کنند.
به نظر شما، با توجه به اینکه فرصت زیادی تا انتخابات باقی نیست، آیا احمدی‌نژاد برای سر کار آوردن مشایی تلاش خواهد کرد؟
آقای احمدی‌نژاد با اینکه می‌دانست رهبری نسبت به مشایی حساس است، اجازه نداد کسی از اطرافیانش ثبت‌نام کند یا اگر کسی ثبت‌نام کرده بود، به آن‌ها گفت باید انصراف بدهید. این عمل چه چیزی را می‌رساند؟ منظورم این است که این‌ طور نبود که آقای احمدی‌نژاد صد درصد مطمئن باشد آقای مشایی مورد قبول است. اگر کسی کمی عقل سیاسی داشته باشد، متوجه خواهد شد که وقتی رهبری رسماً برای احمدی‌نژاد نوشته‌اند که مشایی برای معاونت ریاست‌جمهوری صالح نیست، برای ریاست‌جمهوری بعید است حضور او را به صلاح بدانند. حتی قبل از آن، مشایی را برای ریاست سازمان فرهنگی هنری شهرداری فرد صالحی نمی‌بینند. کسی که کمتر بهره‌ای از عقل سیاسی برده باشد، می‌داند که آقای مشایی امکان این را ندارد که در عرصه‌ی ریاست‌‌جمهوری حاضر شود و سکان‌دار امور اجرایی کشور شود؛ اما وقتی راه را برای دیگران می‌بندد، معنای آن چیست؟
اگر به گرانی‌های نزدیک انتخابات دقت کنید، متوجه خواهید شد که او عامدانه گرانی ایجاد می‌کند تا جامعه را از دولت اصول‌گرا ناراضی کند؛ چون همان ‌طور که می‌دانید، جامعه به دلیل بی‌اطلاعی، دولت آقای احمدی‌نژاد را به غلط دولت اصول‌گرا می‌داند. پس او می‌خواهد دولت اصول‌گرا را تخریب کند. اگر نمی‌خواست تخریب کند، اصلاً اجازه نمی‌داد قیمت روغن ناگهان افزایش پیدا کند. دولت این اختیار را دارد که در عرض یک ماه، به راحتی قیمت‌ها را کنترل کند. اما این کار را نمی‌کند تا اصول‌گرایی را تخریب کند.
اگر کسی کمی عقل سیاسی داشته باشد، متوجه خواهد شد که وقتی رهبری رسماً برای احمدی‌نژاد نوشته‌اند که مشایی برای معاونت ریاست‌جمهوری صالح نیست، برای ریاست‌جمهوری بعید است حضور او را به صلاح بدانند.
آقای احمدی‌نژاد به دنبال این بوده است که جبهه‌ی اصول‌گرایی را تجزیه، تضعیف و تخریب کند. در مجموع، این نکات همه‌ی ما را به تعجب واداشته است. وقتی شما متوجه نیت و جهت‌گیری این بازی‌گردان پشت صحنه شدید، به راحتی می‌توانید بفهمید که او چه کار می‌کند؛ اما وقتی که ما به جامعه این اطلاعات را ندهیم، طبیعتاً جامعه نمی‌تواند دست او را بخواند و روشن است که او هم دستش را باز نمی‌کند.
جامعه باید این مسائل را بداند. احتمالاً عوام می‌گویند دولت اصول‌گرا چنان بلایی بر سر ما آورده است که باید از آن فاصله بگیریم. در صورتی که این اعمال، آگاهانه و هدفمند صورت گرفته است و این مسئله باید برای مردم روشن شود.
منبع: نافع

دیدگاه شما