باراک اوباما، رئیسجمهور آمریکا احتمالا روز 6 مهر با بنیامین نتانیاهو نخستوزیر رژیم غاصب قدس شریف در نیویورک ملاقات خواهد کرد و بده و بستان احتمالی که در آن جلسه پیشبینی شده، صهیونیستها را به این نتیجه رسانده که بهتر است مدتی زبان به کام بگیرند. از وقتی دور جدید عملیات تبلیغاتی اسرائیل درباره جدی شدن احتمال حمله قریبالوقوع به ایران بالا گرفت، یک سوال مهم این بود که آیا واقعا صورت مساله همانچیزی است که در ظاهر دیده میشود و واقعا کسانی در تلآویو یا واشنگتن به طور جدی به این فکر میکنند که چه موقع و چگونه باید به ایران حمله کرد؟ و آیا مفهوم درگیری نظامی با ایران یک مفهوم عملیاتی است؟
راقم این سطور هرگز اعتقاد نداشته است که ایران در آستانه یک درگیری نظامی است. هیچ تحلیل نظاممندی از اطلاعات استراتژیک موجود هم ما را به چنین نتیجهای نمیرساند.
اما این نوشته درباره جزئیات این موضوع که بسیار مهم و بسیار مفصل هم هست بحث نمیکند. در فرصتی دیگر شاید به این بحث بپردازیم که به چه دلایلی گزینه نظامی یک گزینه واقعی روی میز نیست و آنچه صهیونیستها اکنون میکنند یا دولت بوش پسر زمانی در گذشته میکرد در واقع نه آماده شدن برای یک درگیری نظامی واقعی، بلکه صرفا معتبر کردن تهدیدنظامی برای رسیدن به هدفهای غیرنظامی است؛ اما سوال مهم همچنان این است که اگر واقعا جنگی در کار نیست- که حالا خود صهیونیستها میگویند نیست- هدف از این همه سر و صدا چه بوده است؟
این پرسش 3 پاسخ بسیار مهم دارد.
نخست اینکه صهیونیستها حس کردهاند ممکن است قطار تحریم ایران از سوی اروپا و آمریکا به طور کامل متوقف شده باشد و این کشورها مایل به فراتر رفتن از تحریم نفت و بانک مرکزی ایران نباشند. نشانههایی هم هست که هر 2 بلوک به این نتیجه رسیدهاند که تحریم واقعی بیشتری برای اعمال وجود ندارد و باید همین جا ایستاد و زمان داد تا تحریمهای فعلی اثر کند. یک هدف اصلی اسرائیل از تهدید ایران این است که قطار تحریمها را مجددا به حرکت در بیاورد و از فرصت حالا تا نوامبر برای حداکثر کردن فشار تحریمی بر ایران استفاده کند. دوم اینکه ظاهرا اسرائیلیها بسیار نگرانند آمریکا سیاست اعمالی- نه اعلامی- خود درباره برنامه هستهای ایران را تغییر داده و در پس پرده ایده غنیسازی درایران را پذیرفته باشد.از مذاکرات بغداد به این سو، بوهایی نامطبوع از واشنگتن مشام صهیونيستهای را سخت آزرده است. اکنون بیش از یک سال است هیچ مقام آمریکایی نگفته غنیسازی ایران مطلقا غیرقابل پذیرش است. در طرح بغداد هم که از سوی 1+5 به ایران ارائه شد، به نوعی ایده غنیسازی مطرح شده است.ظاهرا نخستین و مهمترین هدف صهیونیستها از عملیات روانی سنگینی که درباره عن قریب بودن حمله به ایران به راه انداختند این بوده است که غنیسازی را به فهرست خط قرمزهای آمریکا بازگردانند و احتمال پذیرش هر سطحی از غنیسازی در ایران از سوی آمریکا را بویژه پس از نوامبر (که احتمالا اوباما دوباره انتخاب خواهد شد) منتفی کنند.
هدف سوم فراتر از این است. مساله اسرائیل اکنون این است که عقیده دارد وقتی آمریکا میگوید همه گزینهها روی میز است در واقع در این گفته خود صادق نیست و عملا یکی از مهمترین گزینهها را که همان گزینه حمله نظامی به ایران است از روی میز برداشته است. شاید اسرائیلیها هم هوادار این گزینه نباشند که آمریکا باید همین حالا به ایران حمله کند اما حداقل این است که عقیده دارند آمریکا باید تهدید نظامی خود را روی میز نگه دارد و بدون مشارکت آمریکا هیچ نوعی از تهدید نظامی علیه ایران معتبر نخواهد شد.چرا؟ علت این است که استراتژیستهای رژیم صهیونیستی بیش از 2 سال است به این نتیجه رسیدهاند که ایران برنامه غنیسازی را تنها زمانی متوقف خواهد کرد که بهای آن جنگ باشد و...
... بنابراین ایجاد یک تهدید معتبر نظامی علیه ایران از سوی آمریکا میتواند به اثربخشی تحریمها کمک کرده و در صورت ترکیب با سایر گزینههای فشار در مدت زمان معینی محاسبات راهبردی ایران را تغییربدهد. بنابراین مهمترین مطالبهای که اکنون اسرائیلیها از آمریکا دارند این است که علاوه بر اینکه خط قرمزهای خود را در مقابل ایران به طور شفاف و صریح اعلام میکند، بر این موضوع هم تاکید کند که اگر ایران این خطوط قرمز را نقض کند، با پاسخ نظامی آن هم نه از جانب اسرائیل بلکه از سوی آمریکا مواجه خواهد شد.
بنابراین ماجرا در اصل این است:
1ـ اسرائیلیها دریافتهاند که آمریکا ضعیف شده و احتمال کوتاه آمدن آن در مقابل ایران بویژه بعد از نوامبر وجود دارد لذا از همین حالا میخواهند از اوباما و رامنی تعهداتی بگیرند که احتمال چنین معاملهای را منتفی کند.
2- از آن سو، آمریکا حاضر به واگذاری هیچکدام از این امتیازها نیست، یعنی نه حاضر است به صراحت و قطعیت سابق اعلام کند که هرگز برنامه غنیسازی ایران را نخواهد پذیرفت چرا که میداند ایران در پی ساخت سلاح نیست و ضمنا از غنیسازی هم در ازای هیچ فشاری کوتاه نخواهد آمد و ثانیا آمریکاییها مطلقا مایل نیستند صریحا وارد فاز تهدید نظامی ایران شوند چرا که عقیده دارند دفاع ایران معتبرتر از تهدید آنهاست و این تهدید ممکن است با پاسخی غیرمنتظره از جانب ایران مواجه شود که کل معادله انتخابات در آمریکا و صحنه بازی در منطقه را به هم بریزد.
این آن چیزی است که در پشت صحنه رخ داده است. بازی پلیس خوب و پلیس بد اکنون یک بازی سوخته است و اسرائیلیها نمیتوانند آن را به صورت ادواری تکرار کنند. باید دید پروژه بعدی از چه جنسی است؟
دیدگاه شما