20. مهر 1392 - 6:18   |   کد مطلب: 6273
سیدمحمدصادق قاضی طباطبایی فرزند آیت‌الله حاج سیدحسین قاضی طباطبایی(ره) از دوستداران حضرت امام بوده است که امام به وی عنایت داشت و همرزم آیت‌الله طالقانی بود. وی خاطرات‌ زیبایی از بزرگان دارد که این گفت‌وگو را خواندنی می‌کند.

به گزارش بهارانه به نقل از  شبکه اطلاع رسانی دانا ، عکس علامه طباطبایی که در گوشه ای از میز کار محمد صادق قاضی طباطبایی نقش بسته است که دست بر پیشانی گذاشته است انگار مفسر قرآن به حاصل عمر خود و به ابدیت می‌اندیشد.

عکس علامه نه تنها زینت بخش دفتر ازدواج محمد صادق قاضی طباطبایی است. بلکه همه خاطره ذهن او را پوشانده است انگار این مبارز دوران قبل از انقلاب یار و همرزم آیت‌الله طالقانی بعد از انقلاب و بعد از جمهوری اسلامی سیاست را به مردان انقلابی سپرده است و خود در گمنامی به مبارزه با خصم درون می‌پردازد و در آرزوی مرد مردستان است و گاه زبان به شکوه می‌گشاید چرا دیگر بزرگانی مانند علامه طباطبایی و بهجت جلوه‌های نمی‌کند نکند همه گرفتار نفس شده باشیم و به قول امام انسان همیشه باید مبارزه با نفس را فراموش نکند. گفت‌وگوی ما با ر عارفان بزرگ پیرامون آیت‌الله طالقانی به مباحث جالبی و گوناگونی رسیده است که در ذیل می‌آید.

**از زمان مرجعیت آیت‌الله بروجردی با امام ارتباط داشتم

 

*نخست چگونگی ارتباط با آیت‌الله طالقانی را توضیح دهید؟

ـ ساواک در پرونده من مدعی شده بود که آقای طباطبایی به این علت که متولد خاندان بزرگ روحانی است. بدون هیچ مانع با علمای مخالف مراجع تماس می‌گیرد و به این ترتیب موجبات تحریک آنان را علیه دولت وقت فراهم می‌کند البته این ادعا درست نبود. که مراجع را تحریک می‌کردم. پدر بزرگوارم حضرت آیت‌الله حاج سید حسین قاضی طباطبایی(ره) از علمای بزرگی بود که در نجف اشرف، تبریز ،مشهد و قم از استوانه‌های علمی بسیاری استفاده کرده بود. از جمله آیات عظام غروی کمپانی، میرزای نائینی سید ابوالحسن اصفهانی، حاج آقا حسین قمی، کاشف اقطا و ....علمای بزرگی در علم و تزکیه و تقوی استوانه‌های عصر خود بودند.

من از ابتدای جوانی و نوجوانی و در زمان مرجعیت آیت ‌الله بروجردی با بیت امام ارتباط داشتم. خوشبختانه امام محبت ویژه‌ به من داشتند. خدمت مرحوم امام رسیدم و به ایشان عرض کردم قصد دارم برای کار در دفتر اسناد رسمی به تهران بروم و از ایشان پرسیدم در کدام مراسم مذهبی شرکت کنم. که هدایتگر دین و دنیای من باشد. ایشان فرمودند: «نزد آیت‌الله سید محمود طالقانی برو. که از علمای برجسته در دین و دانش است و اسوه» به تهران آمدم. تا در نهایت بوسیله دوستی به نام آقای سید مصطفی صادقی اطلاع یافتم که در شب‌های جمعه، آقای طالقانی در مسجد هدایت ترجمه و تفسیر قرآن دارند. به مسجد هدایت رفتم و در همان جلسه اول گمشده‌ام را پیدا کردم. در مسجد هدایت با بزرگانی مانند شهید رجایی،‌شهید مطهری، دکتر شریعتی و مهندس بازرگان و خیلی از آقایونی که هرکدام بعد‌ها صاحب عنوانی شدند آشنا شدم.

تا پایان عمر هر بار که آقای طالقانی در مسجد هدایت تهران تفسیر قرآن برگزار می‌کرد شرکت می‌کردم. با شرکت در جلسات مسجد هدایت در خلوت ایشان نیز حضور یافتم. ایشان مطالبی که برخی زمان ها پیش می‌آمد که قابل نقل به همه نبود را به من می‌گفتند.

قبل از زندان که خدمت آقای طالقانی در مسجد هدایت می‌رفتم پیشینه خانوادگی‌ام را به آقا نگفتم. و در محیط زندان متوجه شدم که آقای طالقانی با خانواده من آشنایی دیرینه‌ای دارد. در سال 1343 که به همراه آقای طالقانی در زندان قصر بودم. پدرم و مرحوم علامه طباطبایی به دیدن من آمدند. در آنجا متوجه شدم که آقای طالقانی چه انس دیرینه‌ای با این عزیران دارد.

*** چه سعادتی علامه طباطبایی برای دیدار شما به زندان تشریف آوردند؟ شما با علامه طباطبایی دیدار داشتید؟

بله، البته ایشان بااتفاق مرحوم پدرم و مرحوم آیت‌الله حاج شیخ حسن مقدس تشریف آوردند.

عصرهای جمعه در خانواده ما مجلس روضه‌خوانی بود. مرحوم علامه مقید بودند که اگر در قم تشریف داشتند شرکت کنند و خیلی از علما در آن مجلس می‌آمدند. از جمله آقای آیت‌الله خامنه‌ای رهبر انقلاب و برادر ایشان سید محمد خامنه‌ای نیز شرکت می‌کردند.

آیت‌الله عظما خویی، استاد آیت‌الله سیستانی و آیت‌الله وحید خراسانی در نجف می زیستند. آیت‌الله خویی به کرات می‌فرمودند: «آیت‌الله علامه طباطبایی مرجعیت را رها کرد و تفسیر را انتخاب کرد. اگر قرار بود گام در راه مرجعیت بگذارد از دیگر علمای قم اولی‌تر بود. منتها مشی او تفسیر قرآن بود». این جمله را قصد دارم بسط بدهم که مرحوم آیت‌الله طالقانی هم اگر در قم می‌ماند مرجعیت او مسلم بود.

ایشان دردی داشتند و این درد را از پدر خود و مرحوم سید حسن مدرس به ارث بردند. آیت‌الله طالقانی برای من فرمودند که من وقتی به قم رفتم دیدم آن گونه که حدیث و روایات مطرح است. قرآن مطرح نیست. رنج می‌بردم. خدا می‌داند علامه طباطبایی و آقای طالقانی چه خون دل‌ها خوردند. تا قران و کلام الهی در جامعه رونق و عظمت خود را بازیابد. درس علامه و امام خمینی(ره) در مسجد سلماسی قم از پرورنق‌ترین دروس بود.

حضرت امام بعد از وفات آیت‌الله طالقانی پیام دادند و در پیام این جمله را هم نوشته بودند. که خدا رحمت کند پدر آقای طالقانی را که انسانی مهذب بودند این به معنای این بود که امام با پدر آقای طالقانی مرحوم آقا سید ابوالحسن طالقانی آشنایی دیرینه داشته‌اند. این جمله نشان از این دارد که امام پدر آقای طالقانی را می‌شناختند و آقای طالقانی هم از ابتدای جوانی با امام ارتباط داشت.

آقای طالقانی از نظر علمی و حوزوی پس از تکمیل مقدمات در تهران، عازم حوزه جدید‌ التاسیس قم شد. حوزه علمیه قم در سال 1340 هجری ـ قمری تاسیشس شد. یعنی هنوز 100 سال هم از تاسیس حوزه نگذشته است. آقای حاج شیخ عبد‌الکریم حائری در حوزه اراک بودند و افرادی مانند مرحوم آقا شیخ محمد تقی بافقی ـ که از مبارزین زمان بود و به شدت با رضا شاه درگیر بود و رضا شاه در قم با بی‌احترامی آقای بافقی را به زمین انداخت و به آقای بافقی لگد زد و او را به شهر ری تبعید کرد ـ بافقی از زمره افرادی بودند. که آقای حائری را به قم دعوت کردند. زیرا آقای حائری در اراک مستقر بودند.

**امام علاقه بسیاری به زیارت حضرت عبد‌العظیم داشت

امام علاقه بسیاری به زیارت حضرت عبد‌العظیم داشت و دو دلیل داشت که مدام در شعرش بیان می‌کرد. امام مکرر این بیت شعر را می‌خواند

چه خوش بود برآید به یک کرشمه دو کار

زیارت شه عبدالعظیم و دیدن یار

**رضا خان اجازه داد برای پدر آقای طالقانی مراسم استقبال گرفته شود

مراد دیدن یار مرحوم شیخ محمد تقی بافقی بود. مرحوم امام از آقای بافقی و از مرحوم مدرس بسیار تاثیر گرفتند زمانی که حوزه علمیه قم تاسیس شد خیلی زود در میان علاقمندان به علوم دینی جا باز کرد و افراد بسیار مشهور به قم مهاجرت کردند تا آن زمان نجف پایگاه حوزه علمیه شیعه بود و آقای حائری با افکار جدید به قم آمد. آیت‌الله طالقانی در سال 1289 متولد شد. هنوز 12 سالش نشده بود که به واسطه اینکه داماد خانواده آنان در قم زندگی می‌کردند. برای تحصیل علوم حوزوی و به توصیه پدر به قم رفت. آقای طالقانی در بدو ورود به قم در مدرسه رضویه ساکن شد. پدر مرحوم طالقانی در حوالی میدان اعدام امام جماعت بودند و از راه ساعت‌سازی ارتزاق می‌کردند. تا از پول‌های که علما به طلاب می‌دادند تا امورات روزانه آنان بگذرد استفاده نکنند. با اینکه آنزمان رضا شاه دستور داده بود که هیچ عالمی را تشیع‌ جنازه نکنند. اما مردم تهران وقتی آن عالم بزرگوار از دنیا رفت تشیع مفصلی برای ایشان برگزار کردند جمعیتی که برای مراسم تشیبع آمده بودند از میدان محمدیه فعلی تا حضرت عبد‌العظیم می‌رسید. و از آنجا جنازه ایشان به نجف و وادی سلام منتقل و نزدیک قبر آقا سید علی آقا قاضی دفن کردند. سرهنگ مختاری رئیس شهربانی تهران زمان رضاخان به شاه گزارش می‌دهد که سیدی فوت کرده است رضا شاه می‌پرسد کی بوده است؟ سرهنگ پاسخ می‌دهد آیت‌الله طالقانی و وقتی می‌فهمد ایشان است تقریبا می‌گوید: عیبی ندارد برای این آقا تشیع جنازه گرفته شود.

چرا؟

شنیده بود که ایشان مهذب است حتی دشمنان آیت‌الله سید محمود طالقانی نیز به او احترام می‌گذاشتند.البته من در اوین با آقای طالقانی هم بند نبودم. اما شنیده بودم آقای طالقانی حتی مورد احترام منوچهری شکنجه گر معروف زندان بود و گفته بود هیچ کس حق ندارد حرف بزند جز آیت‌الله طالقانی، چپی‌ها و حتی ماموران ساواک خیلی او را دوست داشتند. حتی یک بارسیلی محکمی به گوش مامور ساواک زد. با او برخورد نکردند اگر فرد دیگری زده بود خیلی برای او گران تمام می‌شد.

زمانی که آقای طالقانی در قم بود تحصیلات را بسیار دقیق پی‌گیری می‌کردند. و از آیت‌الله حائری یزدی موسس حوزه علمیه قم اجازه اجتهاد گرفت و به تهران آمد. و بعد از فوت پدر ایشان مردم نزد او رفتند که به جای پدر اقامه نماز کند. دعوت مردم موجب شد به تهران بیایند به این دلیل که آقای طالقانی درد دین جوانان و کشاندن آنان به دین داشتند در مسجد پدر اقناع نشد. به مسجد هدایت تهران آمد. البته این منقولات را آقای طالقانی به من گفت. از وقتی که منزل ایشان در پیچ شمیران و در کوچه تنکابن بود با او آشنا شده بودم. ایشان چند صباحی هم به نجف اشرف رفت و کتاب آیت‌الله نائینی را به فارسی برگرداندند. و بزرگان نجف را از جمله آیت‌الله شیخ محمد حسین کمپانی و به نظر سید علی قاضی هم در قید حیات بودند و از نزدیک این بزرگوران را می‌شناخت. اینکه آقای طالقانی در نوشته‌ا‌ی برای من نوشته که من با اجداد شما آشنا بودم اشاره به این مطلب دارد.

**آقای طالقانی در طول عمرش با قرآن زیست

آقای طالقانی در طول عمرش با قرآن زیست و در صحنه بود. آقای طالقانی همیشه شکوه داشت که چرا به قرآن اهمیت داده نمی‌شود و یک منبری که به منبر رفته بود و نقل کرده بود که ریسمان به حضرت امیر بستند اعتراض کرد که چرا از نهج‌البلاغه و روایات متقن و قرآن بهره نمی‌بری و از عبارتی که قطعی نیست استفاده می‌کنی مگر کسی جرات دارد به فاتح خیبر حمله کند. و ریسمان به گردن او بیاندازند.

*به همین علت آقای طالقانی را به سنی بودن متهم می‌کردند؟

این اتهام ببیشتر از ناحیه ساواک به آقای طالقانی وارد شد. در حال حاضر در عراق استعمار چه کار می‌کند. دعوای شیعه و سنی به راه انداختند خودشان که با هم جنگ ندارند. نیروی خرابکار ساخته و پرداخته امریکایی‌هاست. تا زمانی که خودمان به جان هم نیافتیم. استعمار نمی‌توانند کاری علیه ما انجام دهد.

*البته ما از نظر عقاید مشکلاتی با سنی‌ها داریم؟

البته که مشکل داریم، اما به این دلیل همدیگر را بکشیم. طرح گفتمان برای بیان اختلاف عقلاید است. باید همدیگر را تحمل کنیم مرحوم میرزای شیرازی که زمانی مرجعیت شیعه در عراق را بر عهده داشت ـ برای وحدت شیعه و سنی حوزه نجف را به سامرا با اینکه مرکز اهل تسنن بود و در حال حاضر نیز هست ـ برد. آن زمان بین شیعان و سنیان درگیری‌های بود سفیر انگلیس نزد مرحوم شیرزای رفت و عنوان کرد که اجازه بده که نیرو در اختیارتان قرار بگذاریم تا سنیان را قلع و قمع کنید. مرحوم میرزا در جواب سفیر انگلیس فرمودند اختلاف بین شیعه و سنی مانند اختلاف دو برادر است که گاهی با هم قهر وگاهی آشتی می‌کنند. این اختلاف ربطی به شما ندارد. اینگونه جواب‌ها آنهم از مرجع الگو است. نفس انسانی را به اجازه چه کسی می‌کشید؟. حتی آیت‌الله سیستانی توصیه می‌کرد با فرقه یزیدید‌ که عقایدی برای خود دارند بد رفتاری نکنید.

**فوزیه بعد از طلاق با آیت‌الله طالقانی درد دل کرد

در این زمینه خاطره‌ای از آیت‌الله طالقانی داریم که بسیار جالب است. خدا آیت‌الله بروجرودی را رحمت کند. شیخ محمود شلتوت رئیس دانشگاه الازهر مذهب جعفری را مانند مذاهب شافعی و مالکی به رسمیت شناخت. به همین دلیل آقای بروجردی گروهی شامل آیت‌الله طالقانی و آیت‌الله رضا زنجانی و آیت‌الله کمره‌ای به مصر فرستاد. آقای طالقانی گفتند جلسه‌ای در کشور مصر بودم که مردی آمد و گفت: سید محمود طالقانی کیست و اعلام کرد زنی بیرون از ساختمان منتظر شماست. بیرون رفتم دیدم فوزیه زن اول شاه است در وهله اول اظهار شگفتی کردم که چگونه اطلاع یافته است. در مصر هستم که فوزیه جواب داد از طریق رسانه‌ها فهمیده است. بعد شروع به درد دل کرد و از خیانت‌های شاه نسبت به خودش گله و شکایت کرد. ادامه داد: که بعد با یک سرهنگ ارتش ازدواج کردم و دختری به نام نادیا دارم.

*آقای طالقانی آنقدر معروف بودند که حوزه او را بشناسد؟

ـ آقای طالقانی برای اولین بار در سال 1318 به زندان رفته است. ماجرای زندان رفتن او به این شرح است که در چهار راه گلو بندک ماموری از سر زنی چادر را برداشت زن فریاد زد مسلمانان به دادم برسید. آقای طالقانی به سمت مامور رفت و کشیده‌ای محکم به مامور زد و مامور با او درگیر شد. و بعد از درگیری او با مامور زن فرار کرد و آقای طالقانی را به نظمیه بردند این واقعه درست در زمانی اتفاق افتاد که طالقانی جوانی بین 20 تا 30 سال بوده است و در فضای دیکتاتوری که رضاخان ایجاد کرده بود اینکه سیدی روحانی کشیده به مامور رضا شاه بزند بسیار جرات می‌خواهد برای اینکه که دمار از روزگاز آن مرد در می‌آوردند. خدا حضرت امام را رحمت کند. می‌فرمود: ما شبها به سوی باغات می‌رفتیم درس می‌خواندیم. شیخ عبدالکریم حائری بنیان‌گذار حوزه علمیه قم مرد صاحب نفسی بود و بسیار زحمت کشید تا حوزه را سروپا نگه دارد. جالب است بدانید امام نیز دوست داشت در قم دفن شود ولی نشد. علما دلشان می‌خواهد کنار هم دفن شوند.

**ای کاش شین در الفبا نبود

مرحوم آیت‌الله طالقانی چند صباحی در نجف بودند. و از آقا سید ابوالحسن اصفهانی که خودشان از مراجع مطلق بودند اجازه اجتهاد داشت. مرحوم طالقانی در درس خصوصی آخوند ملا علی معصومی همدانی در قم و درس اختصاصی آیت‌‌الله شیخ محمد تقی آملی در تهران استفاده شایانی برده این که طالقانی از عارف بزرگ سید علی قاضی بهرمند شده یا نه اطلاعی ندارم مرحوم قاضی از نظر سلسله عرفانی از مرحوم کربلایی و او از مرحوم محمد حسین در جزینی همدانی و او هم از محضر حاج ملا هادی سبزورای و سید علی شوشتری و او هم از محضر ملاقلی جولا بهرهمند شد. در عصری که ما به سر می‌بریم به صهولت می‌توان از دین صحبت ‌کنید قطعا با زمانی که وقتی می‌گفتند شین می‌گفتند به شاه می‌خواهید توهین کنید. فرق دارد. آقای طالقانی می‌گفتند ای کاش شین در حروف الفبا نبود منظور شاه بود.

**مسجد هدایت مانند مناره‌ای در کویر است

مسجد هدایت انتهای کوچه مخبر الدوله کنار سینما و پارک واقع شده بود و آن سینما همیشه فیلم های هندی پخش می‌کرد و چون سینمای هند درام بود. هر کس از سینما بیرون می‌آمد گریان بود و هر که از مسجد بیرون می‌آمد خندان بود. یک روز با علی شریعتی، محمد علی رجایی و محمد جواد باهنر در مسجد بودیم و زمانی که از مسجد خارج می‌شدیم خندان بودیم و کسانی که از سینما خارج می‌شدند گریان بودند. آقای طالقانی توصیه کردند شعر

بساط کفر و دین بی‌مشتری نیست

گروهی این گروهی آن پسندند

را بر سر در مسجد بنویسند و برخی این جمله را می‌دیدند و راهشان را کج می‌کردند و به مسجد می‌آمدند. شهید مطهری می‌گفت: مسجد هدایت دالان دانشگاه است و از آنجا راحت می‌شود وارد دانشگاه شد. مرحوم باهنر می‌گفت مسجد هدایت اولین مرکز هدایت جوانان و روشنفکران است. شریعتی مسجد هدایت را به مناره‌ای در کویر تشبیه کرد. آقای آیت‌الله مهدوی کنی در خاطره‌های گفته بود: «از نوزده سالگی آیت‌الله طالقانی را می‌شناختم شب و روز و گاهی اغلب اوقات با هم بودیم اسم مسجد هدایت را باید کانون بیداری گذاشت. این مسجد بود که جوانان تحصیل‌کرده روح می‌داد. این روح سهم بزرگی در اصل انقلاب اسلامی داشت. آقای شجونی در یکی از سخنرانی‌هایش بعد از رحلت آیت‌الله طالقانی گفت: من از دورانی که نواب صفوی مبارزه را شروع کرده بود. آیت‌الله طالقانی را می‌شناختم. قبل از انقلاب هیچ عالمی جرات ورود به صحنه مبارزه را نداشت مگر آقای طالقانی.

من به کرات دیده بودم که بسیاری از روحانیون قبل از انقلاب جرات مبارزه نداشتند. شبی در سال 1349 که آیت‌الله سعیدی را در زندان به شهادت رساندند مرحوم آقای طالقانی به من فرمود بروید چند تا از دوستان را جمع کنید تا به اتفاق هم برویم مراسم این اولاد پیغمر، نزد خیلی‌ از علما رفتم که دست رد به سینه‌ام زدند. و همه گفتند: آن خانه زیر نظر است به این نحو عذرخواهی کردند و نیامدند.

همینطور تازه یهودیان مسجد الدقصی را به آتش زدند اعلامیه‌ای تنظیم کردیم و به همه علما دادیم. تا با این اعلامیه از اقدام صهیونیستی اعلام تنفری کرده باشیم اما بسیاری از علما امضا نکردند البته قصدم از بیان این مطلب انتقاد نیست بلکه شرایط زمان و مکان اینگونه بود انتقاد به آنها نیست.

**سحر کلام آیت‌الله طالقانی عامل وحشت طاغوتیان بود

آقای دکتر صاحب‌الزمانی آقای طالقانی را مجاهد پیر می‌دانست و گفت: «آن زمان که لب به سخن می‌گشاید واقعاً مانند آتش‌بار مسلسل آتش از دهانش فرو می‌بارد و همه نیز به دل می‌نشست سحر بیان آیت‌الله طالقانی به نظر من یکی از عوامل وحشت بیش از حد دستگاه طاغوت از وی بود و به هر قیمت تلاش می‌کرد تا وی را به سکوت بکشاند عشقی که آقای طالقانی به مولا علی داشت در هیچ کس من ندیدم» آقای طالقانی را به وهابی گری متهم می‌کنند من در زندان با وی بودم نماز شب‌ها و تهجد‌ها زیادی از وی دیدم.

**کلام قرآنی زندانی که زندانبان را اسیر کرد

خاطرم می‌آید که در زندان بودیم به نظرم طیب رضایی را در زندان به شهادت رسانده بودند آقای طالقانی همان شب ایستاد و آیه مبارکه وَ فَضَّلَ اللّهُ الْمُجَاهِدِینَ عَلَى الْقَاعِدِینَ أَجْرًا عَظِیمًا را خواند و شروع به سخنرانی کرد. افسر زندان که ما در زندان به او زیر 8 می‌گفتیم کسی را فرستاد که بروید به آقا بگویید صحبت نکند افسر که آمد سحر سخن آقای طالقانی در او تاثیر کرد و ایستاد تا جمله‌ای که آقای طالقانی داشت می‌گفت تمام شود و بگوید که سخنرانی نکند و نتوانست بگوید. مرحوم مهندس بازرگان و داریوش فروهر و یدالله سحابی و پسرش نیز در زندان بودند. افسر یک مامور دیگری را فرستاد آنهم آمد مقداری سخنرانی کرد بعد نشست. رئیس بخش آمد خودش هم نشست. بعد که سخنرانی آقای طالقانی تمام شد افسر گفت: «که صحبت نکنید اینجا محیط زندان است اینجا که جای صحبت و مناظره نیست» غرض این است که مصداق آیه شریفه « مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاء عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاء بَیْنَهُمْ» به اندام آقای طالقانی پوشانده شده بود باور بفرمائید من خودم گاهی اوقات فکر می‌کردم انگار قرآن برخود ایشان نازل شده است آنقدر که به آیات الهی سلطه داشت و در همه حال به قرآن ارجاع می‌داد.

من در محاکمه آقای طالقانی در عشرت‌آباد شرکت داشتم. آقای طالقانی یکبار هم به احترام هیئت رئیسه زمانی که وارد دادگاه می‌شدند از جا برنخواست رسم براین بود تمام افرادی که در دادگاه حضور دارند به احترام ورود هیئت رئیسه برخیزند. تا روز آخر که می‌خواستند رای صادر کنند و در آن زندان به ده سال زندان محکوم شد از جا بر نخواست تا زمانی که حکم قرائت شد بعد از قرائت حکم ایستاد و فریاد زد آنگونه فریاد زد که همه به اجبار برخواستند و ایستادند با توجه به آموزه قرآن عاقبت کار آنها را به رخ آنان کشید آنروزی را دید که آنها نمی‌توانستند ببینند.

**امام تاکید داشت نماز جمعه را آیت‌الله طالقانی اقامه کند

**امام تاکید داشت جوانان با سخنرانی آیت‌الله طالقانی آرام‌تر می شوند

یکی از دغدغه‌های که آقای طالقانی را رنج می‌داد این بود که ایران تنها کشور اسلامی است. که نماز جمعه ندارد. من گاهی اوقات در خدمت ایشان به مسجد جامع نارمک می‌رفتم که سید محمد تقی واحدی آنجا نماز جمعه می‌خواند.

امام جمعه قبل از انقلاب سید حسن امامی بود که شاه تعیین می‌کرد. آقای طالقانی بعد از پیروزی انقلاب به احمد خمینی گفت به امام بگویید نماز جمعه را در ایران احیا کند. احمد آقا خودش برای من نقل کرد و گفت: من به آقا (امام) گفتم امام لبخند زدند و فرمود: آقای طالقانی چه یادآوری خوبی کردند؟ به ایشان بگویید نماز جمعه را خود ایشان احیا کند. من به آقای طالقانی زنگ زدم و به ایشان گفتم حاج آقا می‌گویند خود شما نماز جمعه را احیا کنید. گفت: به ایشان بگویید من تازه از زندان بیرون آمدم و مریض هستم توانایی ندارم نماز جمعه بخوانم باز امام تکرار فرمودند. از عهده آقای طالقانی بر می‌آید و جوانان با زبان شما آرام‌تر خواهند گشت. وقتی به آقای طالقانی گفتم: فرمودند پس به من اجازه تامل بدهید. آنزمان آقا احمد جلالی در صدا و سیما بود آقای طالقانی به ایشان ماموریت می‌دهند تا وسایل نماز جمعه برای پس‌ فردا مهیا کنند و مکان نماز جمعه را نیز دانشگاه تهران انتخاب کردند. آقای طالقانی ادامه دادند: فکر نمی‌کردیم نماز جمعه مورد استقبال قرار بگیرد چون مردم ایران به نماز جمعه عادت نکرده بودند و آقای طالقانی به احمد آقا گفتند: به امام بگویید فتوا بدهند وقتی مردم نماز جمعه می‌خوانند احتیاجی ندارند نماز ظهر را بخوانند. من چون حق ندارم فتوا بدهم پس امام این فتوا را بدهند. آقای طالقانی 6 نماز جمعه را اقامه کردند یک بار در بهشت زهرا و 5 بار در دانشگاه تهران، نخستین نماز جمعه بعد از انقلاب در دانشگاه تهران برگزار شد. احمد آقا نقل کردند امام با دقت تمام خطبه‌ها را از تلویزیون پخش می‌شد می‌دیدند و خوشحال شدند.

**آقای طالقانی درد شورا داشت

از دیگر دغدغه‌های ایشان درد شورا بود من با او در طالقان بودم مردم روستا قصد داشند روی رودخانه پل بزنند فرد متمکنی که همراه آقا بود قبول کرد که پل را بسازد آقای طالقانی قبول نکردند مرحوم طالقانی مخالفت کرد و گفتند: مردم باید خودشان مشارکت کنند واقعا آقای طالقانی به شورا باور داشتند. در آخرین نماز جمعه هم گفتند امور شورا را به مردم بسپارید.

آقای طالقانی مکرر می‌فرمود: پیامبر مگر احتیاج به مشورت دارد می‌خواست راه را به ما نشان بدهد کسی که نه به موعظه احتیاج دارد نه به مشورت، پیامبر خداست.

*رابطه حضرت امام و آیت‌الله طالقانی به طور مصداقی برای ما بفرمائید؟

 

ـ آیت‌الله طالقانی و حضرت امام بسیار با هم رفیق بودند. این دو بزرگوار از قم با هم ارتباط داشتند آقای طالقانی 13 تا 14 سال داشتند که در سال 1341 شاه اجرای رفورم انقلاب شاه و ملت را اعلام کرد آمریکائی‌ها برای مبارزه با کمونیست‌ها و اینکه در کشور‌های مانند ما می‌ترسیدند یک شورش دهقانی و کارگری اتفاق بیافتد و ایران وارد چتر کمونیستی شود. دستور اصلاحاتی را به شاه دادند. مرحوم امام علیه این رفورم قیام کرد و آقای طالقانی مخالفت کرد و به زندان هم رفت و در ماجرا 15 خرداد اعلامیه معروف ایشان که دیکتاتور خون می‌ریزد را اعلام کرد و مانند توپ صدا کرد در دوم فروردین سال 42 به مناسبت سالروز شهادت امام جعفر صادق(ع) در قم رسم بود مراسمی در سوگ امام هفتم برگزار می‌کردند. آیت‌الله گلپایگانی در مدرسه فیضیه قم و مرحوم امام در منزل خود مراسم می‌گرفتند. دوم فروردین آقای انصاری قمی به منبر رفتند و سخنرانی را آغاز کردند و گفتند: امروز سالروز شهادت امام جعفر صادق(ع) است و حوزه هم به نام حوزه جعفری مشهور است تا این جمله را گفت یکی از میان جمعیت بلند شد و گفت: برای شادی روح اعلی حضرت رضا شاه کبیر صلوات و جمعیت این صلوات را فرستادند و ما هم متوجه نشدیم که این جمعیت اهل هیئت نیستند تا مراسم را ترک کنیم و سخنران گفت: دیگر صلوات نفرستید اگر لازم شد خودم صلوات می‌فرستم.

تکرار کرد شهادت امام صادق(ع) کسی دیگر بلند شد و گفت برای سلامتی اعلاء حضرت همایونی محمدرضا شاه پهلوی صلوات بفرستید این جمله را که گفت زد و خورد شروع شد افراد مسلح آماده بودند با چوب و چماق به سوی جمعیت هجوم آوردند سرهنگ مولوی که رئیس ساواک تهران بود از نزدیک صحن حضرت معصومه مهاجمان را هدایت می‌کرند. مهاجمان سید مونس رودباری را از بالای مدرسه فیضیه پرتاب کردند و شهید شد.

ما آیت‌الله گلپایگانی و آقای انصاری را به حجره‌ای بردیم از آنجا بیرون آمدیم زمانی که خواستیم از راهرو باریک مدرسه فیضیه خارج شویم ماموران با چماق بر بدنمان می‌زدند قصد کشتن نداشتند فقط خواستند مرعوبمان کنند تا حضرت امام را به سکوت بکشانند. از مدرسه فیضیه به منزل مرحوم امام رفتیم در بستیم و تیرک در را نیز انداختیم چون ساواک قرارداشت بعد از مدرسه خانه امام خمینی (ره) را به هم بریزد همین اینکه تبرک گذاشتیم امام آمد این چه کاری است که می‌کنیدعرض کردیم مدرسه فیضیه مورد حمله ساواک قرار گرفت و قصد دارند به خانه شما هم بیایند فرمودند: غلط می‌کنند. بردارید. به گونه‌ای امام حرف می‌زد که انسان نمی‌توانست واکنش نشان دهد. آنزمان خانه امام انتهای کوچه یخچال قاضی بود ماموران ساواک تا سر کوچه آمدند ولی جرات نکردند داخل کوچه بیایند برگشتند. یکی از فشار‌های که ساواک به اقای طالقانی وارد کردند بازداشت صبیه ایشان اعظم طالقانی بودند ظاهرا بودند ظاهرا به حبس ابد محکوم کردند ولی طالقانی کسی نبود که با این ترفند‌ها صحنه را خالی کند.

در حمله به فیضیه آیت‌الله خامنه‌ای در مدرسه فیضیه نبود و در مدرسه حجتیه درس می‌خواند به ایشان گفته بودند همه روحانیون را دستگیر می‌کنند یک وصیتی نوشت تا هرچه بدهی داشت را احصا کند در این وصیتنامه گفتند: 13 تومان به هاشمی رفسنجانی و 11 تومان به شیخ فضل‌الله محلاتی، 5 تومن به نانوا سرکوچه، یک روز به یکی گفتم: نزد آقا می‌رود این را به آقا بگو. رفته بود و به آقا گفت و آقا تعجب کرد. شما از کجا اطلاع دارید چه کسی این موضوع را به شما گفت.

برادر علی دوانی مورخ در قم رادیوسازی داشت من نوار عصر عاشورای امام را در قم ضبط کردم و به او دادم تاکید کردم اگر ساواک بفهمد روزگارت را سیاه می‌کند.

آن وقت یکی از ضبط صوت‌ها باید می‌خواند و یکی دیگر باید ضبط می‌کرد دوانی گفت شب تا صبح برای شما در منزل ظبط می‌کنم و ده تا نوار ظبط کرد و به من داد. من هم منشر کردم. سخنرانی جالبی بود که امام کرد و در پاسخ به شاه که روحانیون را مفت‌خور خواندفرمودند: من شما را نصیحت می‌کنم. ما که آیت‌الله بروجردی از دنیا می‌رود 600 هزار تومان بدهی دارد ایشان مفت‌خور است؟. ما آیت‌الله حائری از دنیا می‌روند و آقا زاده ها شام نداشتند بخورند ایشان مفت خورند؟ اما آنهایی که در کاخ‌ها زندگی می‌کنند و بانک‌های خارجی را پر از پول کردند مفت خور نیستند؟!. دنیا باید قضاوت کند مفتخوار کی است؟

* چگونه ششصد هزار تومان بدهی داشتند؟

یک مرجع تقلید زمانی که به طلاب پول می‌دهد اگر قطع کند آبرویش می‌رود. مرجعی که شروع به پرداخت پول به طلاب کند این پرداخت پول انتظار به وجود می‌آورد و مانند چک برگشتی بازار است خدا رحمت کند یکی از علمای معروف به نام حاج رفیعی ابوالحسن قزوینی که وجوهات می‌داد فیلسوف بزرگ نیز بود و آیت‌الله ضیا آبادی و حسن‌زاده آملی، جلال آشتیانی نزد ایشان تلمذ کردند. 50 هزار تومان شهریه پرداخت می‌کرد که در زمانی قادر نبود پرداخت کند که داشت تقریباً برای او بد می‌شد که آیت‌الله سید احمد آقا خوانساری تقبل کرد تا وجوهاتش را پرداخت کند. تا اخر عمر مرحوم رفعیی، کسی متوجه نبود که این پول را خوانساری پرداخت می‌کند.

*در مورد رابطه آقای طالقانی با گروههای چپ بفرمائید؟

گروه‌های که مرحوم آیت‌الله طالقانی را به خودشان نسبت می‌دادند یاوه می‌گویند. آقای طالقانی بزرگتر از این است که به گروهی خاص منتسب شود. یکی از اقوام و نزدیک ایشان جلال آل احمد بود. جلال تمایلات چپ گرایانه داشت با مرحوم طالقانی مباحثه کرد یکی از ویژگی بارز آقای طالقانی سعه صدرش بود. آقای طالقانی اجازه می‌داد شما نفی کنید تا آرام شوید و بعد با استدلال منطقی سعی داشت به سوال طرف مقابل جواب بگوید تا فرد قانع شود. بالاخره نتیجه آن جلسه چنان بود که آل احمد به مکه رفت و کتاب «خسی در میقات» را نوشت.

 

تیمسار قره‌باغی که آخرین رئیس ستاد مشترک ارتش شاهنشاهی شد رئیس دادگاه بنده بود. وکلیل تسخیری من در دفاع از من گفت: موکل من غیر از مطالعه کتب مذهبی و نشریات دینی کاری نکرده است که مستوجب عقوبت باشد. از منزل متهم کتاب‌های زیادی از جمله کتابی از آیت‌الله طالقانی و مکارم شیرازی ظبط شده است. از جمله کتابی که ظبط شده است کتابی است نام حسنی در میقات که روبه روی دانشگاه تهران هم می‌فروشند. آقای قره‌باغی زنگ زد گفت: تو چقدر آدم ساده‌ای هستی برو یک بار نشریات ممنوعه را مطالعه کن، بعد بیا دفاع کن.

قبل از انقلاب از بین بردن رژیم شاه هدف همه گروه‌های مبارز بود و فاصله بسیار بین گروه‌ها نبود بعد از انقلاب فاصله ایجاد شد و درست نیز بود کسی که به حزب توده اعتقاد داشت قطعا تمایل داشت تفکر او گسترش پیدا کند مذهبی نیز همینطور بعد از انقلاب آزادی هم داده شد و مورد سوء استفاده قرار گرفت نمی‌شود آزادی مطلق داده شود.

 

مگر در زمان سوکارنو سه میلیون آدم نکشتند همین چپی‌ها اگر قدرت می‌گرفتند تعداد کشته شدها بسیار بیشتر می‌شد بعد از انقلاب مگر چند نفر کشته شده شدند؟! چند نفر ساواکی کشته شدند؟ 500 نفر کشته نشدند آقا از آلمان شرقی و اتحاد جماهیر شوروی سابق آمده و می‌خواهد حزب تشکیل بدهد و تاخت و تاز را شروع کند.

**رسانه‌ها در مسکوت شدن نام آیت‌الله طالقانی مقصرند

*چرا با همه فضایل آیت‌الله طالقانی و رابطه‌ بین او و امام، بعد از انقلاب نام آقای طالقانی با سکوت همراه بود؟

ـ اولا که رسانه‌ها مسکوت کردند. ثانیا برخی از گروه‌های مجاهد آن زمان آقای طالقانی را به خود منسوب کردند. اما واقعا شان آقای طالقانی بیشتر از این است که به گروه و جماعتی بچسبد؟ مرحوم امام ایشان را پدر وقت خطاب کردند.

**آیا می‌توان آیت‌الله طالقانی ر ا نماد اعتدال معرفی کرد؟

ـ آقای طالقانی افطاری در جایی دعوت بود. مسعود رجوی به ناگهان وارد مجلس شد. و گفت آقای طالقانی فرزندان شما را دارند می‌کشند. آیت‌الله طالقانی فرمودند به جهنم دارند می‌کشند. صد بار به شما گفتم اسلحه‌ها را به زمین بذارید. شما مسلحانه مقابل جمهوری اسلامی می‌خواهید چه کار کنید. اگر به چیزی اعتقاد داشتید رسیدید. حکومت عوض شد دیکتاتور رفت. قصد دارید اسحله را روبه روی چه کسی بگیرید؟

** سوالم ناظر به رفتار آقای طالقانی در قبل از انقلاب با گروه‌های مختلف بود؟

ـ در زندان بچه‌های مسلمان برای گروه‌های چپ سفره نهار می‌انداختند و آن گروه برای ما سفره افطار پهن می‌کردند. ساواک تلاش و کوشش فراوان کرد تا بتواند درون زندان همه گروه‌ها به جان هم بیاندازد. به طور مثال زمانی که من در قم زندگی می‌کردم. خانه آقای خسرو گلسرخی و ما با آیت‌الله نجفی دیوار به دیوار بود. پدربزرگ گلسرخی از علمای قم بود.

 

شما از خانواده سید علی قاضی معروف هستید؟

سید علی قاضی برادر دیگری به نام سید احمد آقا قاضی داشت آقا سید علی خودش متولد 1286 هـ . ق بود و سید احمد آقا 1293 هـ.ق بود پدر من برادر زاده آقا سید علی قاضی بود مرحوم پدر من در قم و در قبرستان نو دفن است و درباره پدر من کتابی اخیراً منتشر خواهد شد. به نام "شیدای گمنامی" که من ویرایش کردم . برخی مردم فرش از زیر پای سید علی قاضی می‌کشیدند که به زمن بخورد لیوان آب مرحوم علامه طباطبایی را آب می‌کشیدند درس اخلاق امام را در فیضیه تعطیل کردند لیوان آقا مصطفی خمینی(ره) را آب می‌کشیدند. این واقعیت‌ها نشان از واقعیت‌ها و صعوبعت کار و راه دارد بسادگی نمی‌توان مانند سید علی قاضی و علامه طباطبایی شد.

* حتی سوره حمدی که امام تفسیر می‌کرد در رادیو و تلویزیون را تذکر دادند که امام تفسیر را متوقف کرد؟

 

ـ خیلی ‌ها ظرفیت تامل نداشتند. تفسیر حمد امام عرفانی ـ اخلاقی و بلند‌تر از فهم و عقول خیلی‌ها بود و امام ادامه نداد.

امام دردهایی که از برخی مذهبیون تحمل کرد از غیر مذهبی‌ها نکشید. زمانی که تازه بعد از تبعید به ایران آمد دکتر معالج قلبش را دید گفت قلب ایشان جوانتر از سن‌اش است و بعد از اینکه مدتی در قم بود قلبش بیمار شد به هر صورت کشید آنچه را کشید خدا رحمت کند امام همیشه می‌گفت باید مراقب نفس بود انجمن حجتیه چه خون و دلی به امام داند اولین مخالفان لفظ امام برای خمینی (ره) انجمن حجتیه بودند.

*در مورد پدرتان بیشتر برای ما بفرمائید؟

آقای احمد خمینی(ره) نقل می‌کردند زمان نخستین زایمان همسرم بود که دکتر زنگ زد که سریع به بیمارستان بیا یا مادر یا فرزند یکی زمان زایمان می‌میرند. اولین فرزندم حسن خمینی بود. احمد آقا گفت: من سریع خود را به خیابان منتهی به بیمارستان رساندم اما متاسفانه نتوانستم هیچ ماشینی گیر بیارم مجبور شدم پیاده به سمت بیمارستان حرکت کنم. نزدیک صحن حضرت معصومه رسیدم ناگهانی چشمم به آقای قاضی ـ پدر من ـ دوخته شد. در مغازه کفاشی برادران تبریزی نشسته بود که اکثر علما از آنجا کفش می‌خریدند. با اشاره انگشت گفت: احمد بیا.

رفتم.

سلام کردم.

صندلی کنارش خالی بود گفت: بشین. نشستم.

ـ این همه اضطراب در چهره‌ات بابت چیست؟

ـ خانمم دارد فارغ می‌شود. ظاهراً یا مادر یا فرزند از بین می‌روند.

ـ کی گفته؟

ـ دکتر گفته.

ـ دکتر اشتباه می‌کند. یک کاغذ به من بده. نداشتم. کاغذ از جیبش در آورد. چیزی نوشت. کاغذ را تا کرد به من داد و گفت:

ـ نامه را زیر بالش خانم بگذار ولی نخوانش. ان‌شاءالله فارغ می‌شود و فارغ شدند.

اطبا مرا اجبار کردند نامه را باز کنم دیم نوشته است بسم‌الله الرحمان رحیم و هنگام نقل این مطلب آقای جنتی شورای نگهبان هم حضور داشت. ایشان گفت این از آن بسم‌اللهی که هر روز، ما می‌گوییم نیست. تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.

دیدگاه شما