به گزارش بهارانه؛کتاب «نقطه تسلیم؛ خاطرات شفاهی فرمانده بسیجی محمود امینی از انقلاب اسلامی تا دفاع مقدس» نوشته حسین بهزاد، مرداد ۱۴۰۲ توسط نشر ۲۷ بعثت منتشر شد و روایت یکی از فرماندهان جنگ را در بر میگیرد که از بازماندگان تیپ و لشکر ۲۷ محسوب میشود و خاطرات شفاهیاش دربرگیرنده تاریخ تشکیل تیپ ۲۷ از بهمن ۱۳۶۰ تا آخرینروز جنگ است. او فرماندهگردانی است که ۹ مرتبه در جنگ مجروح شد و مدیریت گردانهای مختلف لشکر ۲۷ را به عهده پاشت. سالهای پایانی جنگ هم به سمت فرماندهی تیپ سلمان رسید.
امینی از فرماندهگردانهای جسور و منتقد است که هرجا راه را اشتباه تشخیص داده، صدایش را به گوش فرماندهان رسانده یا بهطور مستقیم با آنها گفت وگو کرده است. فرماندهیگردان هم باعث شده در معرکههای زیادی از دفاع مقدس حضور داشته باشد و شهادتها، مجروحیتها و حوادث مهم را از نزدیک شاهد باشد.
قسمت اول بررسی و مرور اینکتاب چندی پیش منتشر شد که مهمترین خاطرات امینی را از کودکی تا ورود به جنگ و شرکت در عملیات بیتالمقدس شامل میشد. دومینقسمت اینمطلب از زمان حضور امینی بهعنوان آرپیجیزن گردان حمزه در عملیات رمضان آغاز میشود و تا پایان جنگ تحمیلی و حضور او در جبهه ادامه پیدا میکند.
اولینقسمت مرور و بررسی کتاب «نقطه تسلیم» در پیوند زیر قابل دسترسی و مطالعه است:
* «قرار نبود عملیات بیتالمقدس بیستوچندروز طول بکشد»
در ادامه مشروح دومینقسمت مرور و بررسی اینکتاب را میخوانیم؛
* آرپیجیزن گردان حمزه در نبرد رمضان / مجروحیت دست
برای اعزام مجدد به جبهه، امینی خود را به سفارت سابق آمریکا در تهران رساند. آنزمان شهید همت تازه از لبنان برگشته بود و با دیدن امینی در لانه جاسوسی و شنیدن گلایههایش از انتقال به تیپ نجف اشرف، گفت: «شما که از قدیمیهای تیپ ما هستی باید حالا در سازماندهی گردان جدید تیپ حضور فعال داشته باشید برای عملیاتی که در پیش است.» منظور همت از عملیات پیشرو، «رمضان» بود که پس از بازپسگیری خرمشهر و اعزام نیروهای تیپ ۲۷ به لبنان و بازگشتشان به ایران، بنا بود انجام شود.
همانجا و پیش از اعزام نیروها به جبهه، تقسیمبندی اولیه گردانهای تیپ ۲۷ انجام شد. فرمانده گردان حمزه در عملیات رمضان، نصرالله قریب بود و امینی هم بهعنوان نیروی گروهان یکم اینگردان، دوباره وارد تیپ ۲۷ شد. او در اینمقطع آرپیجیزن دسته ۱ گروهان یکم شد. اما یکی از نکات مهمی که از آنروزها تعریف کرده این است که «نیروهای کادر اعزامی به تیپ، غالباً تجربه میدانی و عملیاتی نداشتند و بافت و روحیات نیروهای بسیجی را خوب نمیشناختند.» (صفحه ۱۱۵) امینی همراه نیروهای تیپ ۲۷ از شروع مرحله سوم عملیات رمضان در شب ۳۰ تیر ۱۳۶۱ وارد عملیات شد. یکی دیگر از خاطرات جالب او از روزهای عملیات رمضان هم مربوط به دویدن دنبال تانکهای عراقی در تاریکی دشت و شکار آنهاست. هر دسته از گروهان گردان حمزه، ۳ آرپیجیزن داشت و امینی هم در جمع آنها موفق به انهدام هفت یا هشت تانک شد.
غروب ششم مرداد بود که نیروهای حمزه که باید خود را به دژ سوم میرسانند، به اشتباه پای دژ چهارم رسیدند و جناحهای کنارشان خالی ماند. با ایناشتباه محاسباتی، عرض منطقه عملیات از ۱۰ کیلومتر به ۱۳ کیلومتر افزایش پیدا کرد. در نتیجه با دستور شهید همت، بلدوزرهای واحد مهندسی تیپ ۲۷ اقدام به زدن یکخاکریز دوجداره ۹ کیلومتری در عمق مواضع دشمن کردند تا نیروهای تیپ ۲۷ از آتش منحنی و توپ مستقیم تانکها در امان بماننددر ادامه درگیریهای شب اول مرحله سوم رمضان، نیروهای حمزه به دیواره شرقی کانال پرورش ماهی رسیدند اما بهدلیل عدم الحاق یگانهای دیگر که باید سمت راست تیپ ۲۷ را پوشش میدادند، حوالی ساعت ۳ بامداد ۳۱ تیر دستور عقبنشینی صادر شد. سحر آنروز مصادف با عید فطر بود و پس از مرحله سوم، تیپ ۲۷ در مرحله چهارم عملیات رمضان شرکت نکرد. اما دوباره در مرحله پنجم به کار گرفته شد که امینی در اینمرحله هم آرپیجیزن بود و همراه همرزمان خود به شکار تانکهای لشکر ۱۲ زرهی عراق رفت.
یکی از چالشهای دشوار و پیچیده نیروهای ایرانی در عملیات رمضان، مواجهه با دژهای مثلثی دشمن بود. غروب ششم مرداد بود که نیروهای حمزه که باید خود را به دژ سوم میرسانند، به اشتباه پای دژ چهارم رسیدند و جناحهای کنارشان خالی ماند. با ایناشتباه محاسباتی، عرض منطقه عملیات از ۱۰ کیلومتر به ۱۳ کیلومتر افزایش پیدا کرد. در نتیجه با دستور شهید همت، بلدوزرهای واحد مهندسی تیپ ۲۷ اقدام به زدن یکخاکریز دوجداره ۹ کیلومتری در عمق مواضع دشمن کردند تا نیروهای تیپ ۲۷ از آتش منحنی و توپ مستقیم تانکها در امان بمانند. بعدها مشخص شد ایناشتباه در مجموعه قرارگاه کربلا رخ داده است. با گذشت یکنبرد ۲۴ ساعته، یگانهای درگیر ناچار به بازگشت به پشت خط خودی در دژ مرزی عراق شدند. در جریان ایندرگیریها یکترکش به انگشت سبابه دست چپ امینی خورد. او هم در گرماگرم نبرد بهسرعت آن را پانسمان کرده و به جنگ ادامه داد. پس از برگشت به مواضع تثبیتشده بود که متوجه شد محل جراحت عفونت کرده است.
محمود امینی درباره عملیات رمضان و حمایتهای قدرتهای غربی از عراق در ایننبرد، نکته جالبی دارد که در صفحه ۱۲۲ کتاب «نقطه تسلیم» درج شده است: «فهمیدم صدام با کمک مستشاران فرانسوی خودش که در قرارگاه سپاه سوم در تنومه حضور داشتند، شگردهای ضد پیاده را علیه ما به اجرا گذاشت. این مطلب را بعدها در کتاب خاطرات آلکساندر دومارانش رئیس وقت سازمان امنیت فرانسه خواندم که به گفته خودش در جریان عملیات رمضان، در جبهه عراقیها حضور داشت.»
* فرماندهی گروهان یکم در نبرد مسلمبنعقیل / مجروحیت ریه
پس از عملیات رمضان، تکاپو برای سازماندهی گردان حمزه برای عملیات بعدی شروع شد. در اینتلاشها و آمادهسازی کادر گردان، امینی بهعنوان فرمانده گروهان یکم حمزه انتخاب شد و پس از انتصاب، برای مرخصی راهی تهران شد. با برگشت از تهران به اهواز، فراخوان آمادهکردن گردان حمزه برای ورود به معرکه نبرد اعلام شد. به نیروها نیز اعلام شد برای حضور در پادگان اللهاکبر راهی اسلامآباد غرب شوند.
عملیات مسلمبنعقیل (ع) روز ۸ مهر ۱۳۶۱ آغاز شد و سحر روز نهم مهر امینی در حالیکه پیگیر الحاق گردان حمزه با گردان سمت راست (گردان ادغامی بلال با گردانی از ارتش) بود، زخمی شد. بر اثر انفجار گلوله خمپاره ۶۰ میلیمتری، ترکشی به سینه او برخورد کرده و ریهاش را سوراخ کرد. در نتیجه مشکل تنگی نفس برایش پیش آمد و متوجه شد نمیتواند خم شده یا دراز بکشد. در اثر اینمجروحیت، امینی برای مدتی به تنگینفس شدید مبتلا بود و برای خواب، فقط میتوانست بهصورت محکم و راست نشسته و استراحت کند. در نهایت پزشکان موفق شدند با دستگاه چستتیوب راه نفس او را باز کنند اما ترکش خمپاره برای همیشه در ریه او ماند. پزشکان نیز اجازه ترخیص او را از بیمارستان صادر نکردند. امینی روایت میکند: «حالت عادی نداشتم؛ چون در اکثر اوقات شبانهروز نشسته بودم. حتی خوابم هم در وضعیت نشسته بود. اگر برای یکلحظه دراز میکشیدم، درجا نفسم میگرفت و حالت خفگی به من دست میداد.» (صفحه ۱۴۱)
گردان حمزه، در مرحله دوم عملیات مسلم بن عقیل (ع) حضور نداشت. چند هفته پس از شروع عملیات مسلم (ع)، امینی در آخرین روزهای آبان ۶۱ از خود را از تهران به منطقه جنگی رساند.
دیدن دوره آموزش پاسداری در پادگان امام حسین (ع) و فرماندهی گردان خندق
پس از پایان عملیات مسلم (ع) نیروهای گردان حمزه، دوباره در پادگان الله اکبر جمع شدند. در آنمقطع طرح ارتقای رده لشکرها به سپاه مطرح شده بود و شهید همت به کادرهای بسیجی سابق تیپ ۲۷ که بنا بود چارت سازمانی لشکر ۲۷ قرار بگیرند، دستور داد ضمن تغییر وضعیت عضویت در تیپ از بسیجی به سپاهی، برای طی دوره ویژه آموزشی به تهران اعزام شوند. امینی هم یکی از ایننفرات بود که در قالب ۵۰ تا ۶۰ نفر دستچینشده از اسلامآباد غرب به تهران رفته و در پادگان امام حسین (ع) آموزش ببینند. اینپادگان، مرکز آموزشی سپاه بود و امینی و همراهانش با ورود به آن، در دوره ویژه آموزش پاسداری شرکت کردند. ایندوره آموزشی اوایل بهمنماه ۱۳۶۱ به پایان رسید و حاضران در آن، روز ۱۰ یا ۱۱ بهمن عازم پادگان دوکوهه شدند. آنها حدود ۱۰۰ پاسدار آموزشدیده بودند که خود را به کارگزینی واحد پرسنلی سپاه ۱۱ قدر معرفی کردند. تعدادی از اینجمع ۱۰۰ نفره به تیپ ۱۰ سیدالشهدا (ع) اعزام شدند و باقی به واحد پرسنلی تیپ ۲۷ که تبدیل به لشکر ۲۷ شده بود، معرفی شدند.
با ورود دوباره به لشکر ۲۷ (تیپ سابق) به امینی گفته شد نیروی تیپ ۳ ابوذر با فرماندهی شهید محمدرضا دستواره است. دستواره بنا داشت گردانهای جدید تیپ را تشکیل دهد و در نامگذاریشان از اسامی غزوات پیامبر اکرم (ص) استفاده کند. به اینترتیب گردانهای تیپ ۳ ابوذر با عناوین خیبر، تبوک، بدر و سیف نامگذاری شدند. تشکیل پنجمین گردان اینتیپ هم موسوم به گردان خندق به عهده امینی گذاشته شد. گردان حنین نیز پس از گردانهای دیگر تشکیل شد.
در طرح مانور عملیاتی والفجر مقدماتی که از پیش آمد، به گردان خندق ابلاغ شد بهعنوان یگان پشتیبان فعالیت کند. عملیات والفجر مقدماتی و مراحل دوگانه ناموفق آن هم یکهفته به طول انجامید که از لشکر ۲۷ فقط گردانهای تیپ ۱ عمار و تیپ ۲ سلمان وارد عمل شدند و نوبت به تیپ ۳ ابوذر و گردان خندق از آن نرسید.
* حضور در والفجر یک و جراحت بعدی
در عملیات والفجر یک، بهجای تمرکز ثقل مانور عملیات بر تیپها، از فرمول جدید محوربندی استفاده شد که مطابق با آن، گردانها از کنترل عملیاتی تیپها خارج شده و تحت امر فرماندهان محور قرار گرفتند. محور عملیاتی لشکر ۲۷ هم در اینعملیات (پس از والفجر مقدماتی)، از فکه جنوبی به فکه شمالی منتقل شد. نیروهای گردان خندق هم بهعنوان یگان پشتیبان باید خود را برای ورود مرحله بعدی والفجر یک که ادامه مرحله اول محسوب میشد، آماده میکردند.
رسیدن گردان خندق به نقطه رهایی والفجر یک، همزمان با ظهر روز اول عملیات بود. در آنروز یعنی ۲۵ فروردین ۱۳۶۲ امینی با گروهی از عراقیهایی که به حالت تسلیم پیش میآمدند روبرو شد و یکی از آنها را دید که اسلحه خود را به حالت تسلیم بالای سر برده و حالات مشکوکی از خود نشان میدهد. امینی در همانحال که از آرپیجیزن کنار خود میخواست به فرد عراقی اعتماد نکرده و آماده شلیک باشد، مورد اصابت گلوله قرار گرفت و مرمی گلوله دوزمانه دشمن به گلویش نشست. در آنروز علیاکبر گلمحمدی معاونش در گردان خندق هم بهدلیل اصابت گلوله به پیشانی به شهادت رسید. برای جلوگیری از افت روحیه نیروهای گردان، امینی چفیهای روی سر انداخته و از یکی از رزمندگان خواست دست او را گرفته و عقب ببرد. در مسیر حرکت بهسمت عقبه نیز یکترکش به کمر امینی خورد.
امینی در همانحال که از آرپیجیزن کنار خود میخواست به فرد عراقی اعتماد نکرده و آماده شلیک باشد، مورد اصابت گلوله قرار گرفت و مرمی گلوله دوزمانه دشمن به گلویش نشست. در آنروز علیاکبر گلمحمدی معاونش در گردان خندق هم بهدلیل اصابت گلوله به پیشانی به شهادت رسیدپس از انتقال به عقبه، امینی به بیمارستان شهید کلانتری اندیمشک اعزام و پس از مواجهه با پزشکان در لحظه اول بیهوش شد. چون چندشبانهروز نخوابیده بود. با انتقال امینی به بیمارستان نمازی شیراز، پزشکان موفق شدند گلوله را از گلوی او خارج کنند اما ترکش دشمن برای همیشه در کمر امینی باقی ماند.
* شرکت در والفجر ۴ و مصائب شیار سلمان
پس از عملیات والفجر یک، بحث تشکیل دوباره گردانها با اسامی پیشین سازمانی و قدیمیشان مطرح شد. به اینترتیب دوباره تیپهای یک عمار، تیپ دوی سلمان و تیپ ۳ ابوذر شکل گرفتند و گردانهای ذیلشان نیز تعریف شدند. تیپ ۳ ابوذر در اینمقطع کار خود را با گردانهای مسلم، بلال و حمزه و ابوذر از سر گرفت.
دستواره، برای عملیات والفجر ۵ که در محور بمو_دربندیخان در پیش بود، پیشنهاد تشکیل دوباره گردان مسلم را به امینی داد. اینگردان، پیشتر در زمستان سال ۶۰ با تشکیل تیپ ۲۷ تاسیس شده بود. اما از تیر ۶۱ تا دی ۶۱ وجود نداشت. به اینترتیب امینی مامور شد گردان مسلم را تشکیل دهد و اوایل خرداد ۱۳۶۲ همراه نیروهایش، بهعنوان اولینگردان تیپ ۳ ابوذر به اردوگاه شهید بهشتی (قلاجه) رفت. کار دشوار آموزش رزم کوهستانی به نیروها از اوایل تیر آنسال آغاز شد. کمی بعد عملیات والفجر ۲ در منطقه حاجعمرات آغاز شد که چون لشکر ۲۷ خود را برای والفجر ۴ در بمو_دربندیخان و شاخشمیران آماده میکرد، قرارگاه نجف، تیپ مستقل ۱۰ سیدالشهدا (ع) را برای عمل در والفجر ۲ در نظر گرفت. همزمان مانور کوهستانی لشکر ۲۷ برای یکهفته در نظر گرفته شده بود.
میانگین سنی نیروهای گردان مسلم، ۲۵ سال بود. امینی میگوید در اینگردان از رزمنده ۱۵ ساله تا افراد مسن ۵۰ تا ۶۰ ساله حضور داشتند. یکی از رزمندگان جوان اینگردان، سیدحسین دستواره برادر سیدمحمدرضا دستواره (فرمانده تیپ ۳ ابوذر) بود که با استفاده از ایام فراغت از مدرسه در تابستان، از تهران خود را به جبهه رسانده و بهعنوان نیروی آزاد بسیجی در گردان حضور پیدا کرده بود. او در آنبرهه هنوز پرونده بسیجی تشکیل نداده بود.
با به دستگرفتن مدیریت گردان مسلم، امینی دو چیز را در سطح گردان ممنوع اعلام کرد؛ سیگارکشیدن و پوشیدن شلوار کردی. علتش را نیز در خاطرات خود اینگونه مطرح میکند که بیقیدی و پوشیدن شلوار کردی، سرباز و رزمنده را از حالت نظم و اقتدار دور میکرد. او درباره امکانات و استعداد نظامی گردانش نیز میگوید در آنایام،
قطبنماهای ساخت آمریکا در یگانهای رزم سپاه بسیار کمیاب بودند و نیروهای سپاه نوع کرهای آنها را داشتند. در هر گردان هم اسلحههای کلاشنیکف مصرفی در چند دسته قرار میگرفتند؛ ساخت کره شمالی و ساخت شوروی که کلاشهای ساخت شوروی، کمتر بودند. تیربارهای مورد استفاده نیروهای سپاه هم تیربار سبک BKC بود. یکی از تذکرات جالب امینی درباره نام اینتیربار که در آثار گلعلی بابایی هم مطرح شده، اطلاق نام نادرست «گرینوف» است. او میگوید: «نمیدانم کدام علامهای اولبار در ایران اسم من درآوردی گرینوف را روی اینتیربار گذاشته بود و بسیجیها هم به آن میگفتند تیربار گرینوف. حال آن که اصلاً سلاحی به ایننام وجود خارجی ندارد.» (صفحه ۱۹۷)
برای شرکت در والفجر ۵، بنا شد گردان مسلم با یکی از گردانهای تیپ ۳۰ گرگان از ارتش ادغام شود. ایننیروها برای هلیبرن به بام بمو دوهفته تمرین کردند. سپس فرماندهان چهار گردان ارتش و چهار گردان سپاه برای آخرینشناسایی اقدام کردند که با بازگشت از شناسایی اعلام کردند در هر چهار راهکار عملیات، کمینهای عراقی بهسمتشان تیراندازی کردهاند. به اینترتیب مشخص شد بهدلیل لو رفتن راهکارهای حمله، امکان انجام عملیات وجود ندارد. در همانحال با تکمیل آمادگیها، شناسایی در محور بمو_دربندیخان ادامه داشت که عملیات والفجر ۴ در پنجوین عراق، دشت شیلر و مریوان آغاز، و با پیشرفت خوبی که در شروعش صورت گرفت، امکان آغاز عملیات سهتیپ لشکر ۲۷ در محور بمو_دربندیخان (والفجر ۵) منتفی شد.
اردوگاه قلاجه؛ پیش از شروع والفجر ۴
پس از لغو عملیات والفجر ۵ به گردانهای لشکر ۲۷ ابلاغ شد برای رفتن به منطقه عملیاتی والفجر ۴ آماده شوند. به اینترتیب نیروها از اردوگاه قلاجه بهسمت مریوان حرکت کرده و صبح روز ۴ آبان ۱۳۶۲ به اینشهر رسیدند. پیش از ورود لشکر ۲۷ به والفجر ۴، دو مرحله از عملیات انجام شده و مناطقی به تصرف درآمده بودند. قرار بود در قدم بعد، ابتدا گردانهای تیپ ۱ و ۳ لشکر ۲۷ در ارتفاعات کانی مانگا وارد شوند. هدف اینمرحله عملیات برای لشکر ۲۷، تصرف دشت پنجوین و ارتفاعات کانی مانگا تعیین شده بود. ایننیروها چندمرتبه برای عملیات آماده شدند اما هربار حمله به دلایلی متنفی میشد. در نهایت غروب روز ۱۲ آبان بود که نیروها ازجمله گردان مسلم بهسمت اهداف تعیینشده حرکت کردند. هدف گردان مسلم هم ارتفاع ۱۹۰۰ در منتهاالیه چپ کانیمانگا بود.
جنگ و گریزها روی ارتفاع ۱۹۰۰ باعث شد امینی و نیروهای باقیمانده گردانش به شیاری برسند که نیروهای گردان سلمان در آن پناه گرفته بودند. ایننیروها بهناچار ۷۲ ساعت در اینشیار ماندند و در اینمدت با مشکل کمبود آب آشامیدنی، شهادت زخمیها و نبود امکانات بهداری و نجات دست و پنجه نرم کردند. امینی میگوید در پایان مرحله سوم والفجر ۴، از گردان مسلم، دو گروهان باقی مانده بود و به اندازه یکگروهان هم شهید و زخمی به جا مانده بودجنگ و گریزها روی ارتفاع ۱۹۰۰ باعث شد امینی و نیروهای باقیمانده گردانش به شیاری برسند که نیروهای گردان سلمان در آن پناه گرفته بودند. ایننیروها بهناچار ۷۲ ساعت در اینشیار ماندند و در اینمدت با مشکل کمبود آب آشامیدنی، شهادت زخمیها و نبود امکانات بهداری و نجات دست و پنجه نرم کردند. امینی میگوید در پایان مرحله سوم والفجر ۴، از گردان مسلم، دو گروهان باقی مانده بود و به اندازه یکگروهان هم شهید و زخمی به جا مانده بود.
ماموریت بعدی محمد ابراهیم همت برای امینی، سازماندهی مجدد گردان مسلم بود تا دوباره در همان ارتفاع ۱۹۰۰ وارد عمل شود. یکهفته طول کشید تا امینی توانست گروهان تلفاتداده و ناقص خود را تکمیل کرده و سامان دهد. یکگروهان نیز از گردان ابوذر به گردان مسلم مامور شد. اقدام دوباره در مرحله چهارم والفجر ۴ به ایندلیل بود که مواضع تصرفشده در مرحله سوم، هنوز تثبیت نشده بودند. موعد آغاز حمله هم که چندمرتبه به تعویق افتاد، در نهایت ۲۸ آبان در نظر گرفته شد. با شروع مرحله چهارم، اکبر حاجیپور فرمانده تیپ یک سلمان و علیاصغر رنجبران جانشین محمدرضا دستواره در تیپ ۳ ابوذر به شهادت رسیدند. در ادامه، عباس ورامینی مسئول ستاد لشکر ۲۷ و مجید زادبود از مهرههای سابق اطلاعات عملیات که بهعنوان نیروی ساده در مرحله چهارم والفجر ۴ شرکت کرده بود، به شهادت رسیدند.
گلعلی بابایی در کتاب «کوهستان آتش» به مشکلات همت در اینعملیات و چالشهایش با فرماندهان بالا و پایین اشاره مبسوط کرده است. امینی نیز در کتاب «نقطه تسلیم» میگوید از هر سو به همت انتقاد میشد لشکری که همیشه در عملیاتها خط شکن و یگان اصلی عملیات بوده، حالا باید از راهکارهای سوخته یگانهای دیگر که دشمن نسبت به آنها هوشیار شده، وارد عمل شود. اما همت با وجود همه مشکلات صبوری میکرد و نگذاشت پسلرزههای مشاجراتش با عناصر اطلاعاتعملیات لشکر، بین گردانها تسری پیدا کند. پس از جدا شدن کادرهای با سابقه اطلاعات عملیات از لشکر، همت دوباره عباس کریمی را به مدیریت اینواحد منصوب کرد.
یکی از خاطرات امینی از روزهای پس از والفجر ۴، حضور در تهران و وضعیت بلاتکلیف خانوادههای شهدا و مفقودان لشکر بود. تدبیری که همت برای اینمشکل اندیشید، این بود که برای پایاندادن به سرگردانی خانوادهها از سرنوشت فرزندانشان، در یکی از روزهای آذرماه از همه آنها دعوت شد در مدرسه عالی شهید مطهری جمع شوند و خود به سخنرانی برای آنها پرداخت.
* سرتاپا خون در معرکه خیبر
اوایل بهمن ۱۳۶۲ که لشکر ۲۷ به پادگان دوکوهه بازگشت، در جریان طرح «لبیک یا خمینی» و مانور «آزادی قدس»، حدود ۱۰۰ هزار تن نیروی داوطلب بسیجی به جبهههای جنوب افزوده شد. آنزمان گردان مسلم ۴۰۰ نفر نیرو داشت. برای عملیاتی هم که در پیش بود، پنهانکاری شدیدی اعمال میشد که علتش جلوگیری از مشکلات اطلاعاتی پیشآمده در والفجر مقدماتی بود. به اینترتیب با همینرویکرد، در اولیننشست توجیهی با شهید همت، که در پاسگاه فرماندهی لشکر برگزار شد، فقط فرماندهگردانها حضور داشتند.
عملیات آبیخاکی خیبر روز سوم اسفند ۱۳۶۲ آغاز شد که در آنمقطع زمانی، واحد قدرتمند اطلاعاتعملیات لشکر ۲۷ که تا پایان والفجر ۴ فعالیت میکرد، دیگر فعال نبود و از هم پاشیده بود. به اینترتیب همانطور که اشاره شد، همت مسئولیت اینواحد را به عباس کریمی سپرد. چندتن از نیروهای تیم شناسایی هم دوسهروز پیش از شروع عملیات به اسارت دشمن درآمدند و مجموع شرایط باعث شد، لشکر ۲۷ نه از پشت سر و با تاکتیک دورزدن دشمن، که بهناچار از روبرو درگیر شود.
هنگام شروع درگیریهای خیبر، نیروهای گردان مسلم در جفیر مستقر بودند. پس از شب اول عملیات، همت امینی را احضار کرد و حضور در مرحله بعدی عملیات (شب دوم) را ابلاغ کرد. اما چندی بعد ایندستور لغو شد و لشکر ۲۷ در شب دوم خیبر، در طلاییه عمل نکرد. امینی در اینباره میگوید «به اعتقاد من اگر آنشب عمل میکردیم، موفقیت قطعی بود و دشمن فرصت بازسازی سریع پیدا نمیکرد.» (صفحه ۲۸۰) طی شبی که دستور حمله نیروهای لشکر ۲۷ لغو شد، دشمن تعدادی سنگر کمین احداث و نیروهایش را در آنها مستقر کرد که باعث مشکلات زیادی شدند. در همانحال لشکرهای عاشورا و نجف، بیخبر از منتفیشدن عملیات، به خط زده و مواضع موردنظر را بهخوبی تصرف کردند. با اینوجود شرایطی به وجود آمد که همت دوباره امینی را احضار کرد و از او خواست با نیروهایش به خط دشمن بزند. امینی نیز ایننکته را یادآور شد که حمله در روز مشکل است و با اینپاسخ همت روبرو شد که «چارهای نداریم. دستور محسن رضایی است.» با اینوجود اعلام شد چون گردان میثم به نقطه رهایی نزدیکتر بوده، وارد عمل شده و به خط زده است. بنابراین گردان مسلم باید پشت سر آنها به حمله ادامه دهد.
امینی هم فرماندهگروهانهای مسلم را پشت اینخاکریز جمع کرده و مشغول توجیهشان بود که یکگلوله خمپاره ۶۰ کنارش به زمین خورد و از پا تا سرش را غرق ترکش و خون کرد. سختترین جراحت، به سمت راست پیشانیاش وارد شد که به بیهوششدنش انجامید. به همینعلت هم ۱۰ تا ۱۵ روز را در کما به سر برد و سپس به هوش آمدچهار گردان لشکر ۲۷ که در روشنایی روز به خط زدند، توسط دشمن قلع و قمع شدند. همت بهناچار به امینی دستور داد به جای گردان میثم وارد معرکه شود. امینی هم با نیروهای گردان مسلم خط درگیری را که همان دژ بود، تحویل گرفت. او در خاطرات خود از سختی کار شهید همت در خیبر و فشارهای روحی روانی وارد بر او گفته است: «خودم شنیدم آقای هاشمی پای بیسیم که فرمانده عالی جنگ بود در قرارگاه خاتم در تماس مستقیم با همت گفت همت چه کار میکنی؟ پشت دستت را نگاه کن.» عبارت پشت دستت را نگاه کن، کنایه از نگاهکردن به ساعت و در نظر داشتن کمبود زمان است.
هنگام حضور در خط، نارنجکی کنار امینی منفجر شد که ترکش کوچکی از آن به بازویش خورد اما اعتنا نکرده و به نبرد ادامه داد. شکستهنشدن خط باعث تماسهای پیاپی همت و امینی با بیسیم بود. در آخرینتماس همت به او گفت اگر نمیتواند خط را بشکند، اعلام کند تا خود (همت) وارد معرکه شده و نیروها را هدایت کند. امینی نیز در پاسخ گفت «حالا که این طور میگویید بسم الله.» همت که قصد داشت خود را به محل نبرد گردان مسلم برساند، توسط معاونان و همراهانش محاصره و از انجام اینکار منع شد. به اینترتیب جعفر جهروتیزاده، عباس کریمی و محمدرضا دستواره جای همت حرکت کرده و خود را به امینی رساندند. گفتگوها و مشورت کریمی و دستواره به نتیجه منتهی شد که امکان شکستن خط دشمن وجود ندارد و دستور زدن خاکریز در گوشه دژ را صادر کردند. امینی هم فرماندهگروهانهای مسلم را پشت اینخاکریز جمع کرده و مشغول توجیهشان بود که یکگلوله خمپاره ۶۰ کنارش به زمین خورد و از پا تا سرش را غرق ترکش و خون کرد. سختترین جراحت، به سمت راست پیشانیاش وارد شد که به بیهوششدنش انجامید. به همینعلت هم ۱۰ تا ۱۵ روز را در کما به سر برد و سپس به هوش آمد.
امینی حدود دو هفته بعد در بیمارستانی در مشهد به هوش آمد. «دست چپم را از آرنج تا مچ گچ گرفته بودند. سرم هم بسته بود اما از نظر حافظه و تواناییهای ذهنی، مشکلی نداشتم. یادم بود که اسم من چیست، چه کارهام و … ولی صحنه مجروحیت یادم نمیآمد.» (صفحه ۲۹۱) با وجود هشیاری، چشمان اینرزمنده مدام سیاهی رفته و زمین میخورد. پزشکان بعدها موفق شدند روی محل اصابت ترکش به پیشانی امینی، عمل ترمیم استخوان انجام دهند اما ترکش برای همیشه در سر و مغز او باقی ماند. در بیمارستان بود که خبر شهادت همت و نتیجه عملیات خیبر به امینی رسید. او پس از مشهد به بیمارستان سینا در تهران اعزام شد و خاطرهاش از روزهای بستری در اینبیمارستان، همنشینی با یک رزمنده بسیجی شیعه افغانستانی است که پیش از عملیات خیبر از بسیج سپاه کرج به تیپ سیدالشهدا اعزام و در آن عملیات مجروح شده بود.
نوروز ۱۳۶۳ برای محمود امینی در بیمارستان نجمیه تهران گذشت.
دیدگاه شما